استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

باید از قرآن و حدیث استنطاق کنیم. دین دوای دردهای ماست ولی ما هم باید دردهای خود را عرضه کنیم و آن را «به حرف بیاوریم» و از او «بپرسیم». چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
در این وبلاگ مطالب گروه مطالعاتی المیزان در خصوص نظرات علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی نیز مطرح می شود.
لینک گروه المیزان در پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2802319371C1ec9ed0c5a
کانال تلگرامی رضاکریمی:
https://telegram.me/karimireza1001

بایگانی
کلمات کلیدی

تأملی در معنای نزول دفعی قرآن

رضا کریمی | سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴

چکیده:

پاسخ به پرسش از نحوه نزول قرآن در میان دانشمندان علوم قرآنی و روشنفکران دینی همچنان مطرح است. در طول تاریخ در این مورد مخالفت و موافقت های زیادی انجام شده است و موافقین نزول دفعی در ابتدا به دو معنای آن اشاره کرده اند : 1. نزول یکپارچه قرآن با الفاظ آن 2. نزول دفعی حقیقت مجرد و بسیط قران.  علاوه بر این در سالهای اخیر نظریه جدید آیت الله جوادی آملی با عنوان «نزول اجمالی در عین کشف تفصیلی» مطرح شده و در عالم روشنفکری سخن از «قرآنی شدن پیامبر» به عنوان نزول دفعی است. در کنار این نظرات شاید «نزول دفعی قرآن به معنای نزول فرقان» را به عنوان نظریه مکمل مطرح نمود.
برخی بحث از نزول دفعی قرآن را بی حاصل دانسته اند در حالی که اهمیت اعتقاد به نزول دفعی در کنار نزول تدریجی این است که روح توحیدی به مفسر می بخشد که همیشه نور هدایت او در فهم آیات قرآن است. و نیز موجب تبیین صحیح مواجهه با قرآن و همچنین تبیین آثار شب قدر می شود. در ضمن پاسخگوی برخی شبهات بوده و دیدگاه زمانمندی آیات قرآن را به چالش می کشد.

در مورد معنای نزول دفعی چند نظر وجود دارد:

1.نزول دفعی وجود ندارد

برخی معتقدند نظریه نزول دفعی قاطعیت علمی ندارد، در نتیجه تنها نزول تدریجی به عنوان یگانه راه طبیعی نزول قرآن، باقی می ماند. (فیض الله اف، ص47)


2. نزول یکباره قرآن با الفاظ
در این دیدگاه همزمان با نزول دفعی قرآن به بیت المعمور، کلّیات معارف قرآن نیز بر قلب پیامبر نازل شده است؛  برخی از این احادیث، به صراحت از نزول دفعی به بیت المعمور یا بیت العزّی و سپس از نزول تدریجی بر پیامبر حکایت دارد و شماری دیگر، صرفاً در نزول یکبارة قرآن در شب قدر ظهور دارد. ( برای نمونه: الکافی ج‏2، ص 629)

شیخ صدوق هم معتقد به نزول دفعی قرآن است (اعتقادات الإمامیه ، ص: 82) اما شیخ مفید در «تصحیح الاعتقادات» مخالف نزول دفعی است و روایت صدوق را خبری شاذ می داند(تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص: 124). علامه مجلسی با آوردن نقد و اشکالات شیخ مفید در ذیل این سخن و ردّ آن، دیدگاه شیخ صدوق را برگزیده است.

3.نزول دفعی حقیقت قرآن

علامه طباطبایی و فیض کاشانی با تفاوت هایی به این نظر معتقدند:

«اگر بخواهیم بگوییم دو بار نازل شده، لازم مى‏شود که قائل به فرق بین این دو دفعه به اجمال و تفصیل بشویم، همان اجمال و تفصیلى که آیه شریفه" کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ"  و آیه" إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ"  بدان اشاره مى‏کند، که بحثش در تفسیر سوره هود و زخرف گذشت، و گفتیم که احکام و تفصیل چه معنایى دارد.» (ترجمه المیزان، ج‏18، ص: 199)

با این قول  به نزول دفعی اجمالی قرآن است که علامه طباطبایی- مانند شیخ صدوق در اعتقادات-  تظر خود را در مقصود از نهى:" لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ" و مراد از وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى‏ إِلَیْکَ وَحْیُهُ" بیان می کنند(ترجمه المیزان، ج‏14، ص: 301)

این آیه مى‏رساند که وقتى وحى قرآن براى آن جناب مى‏آمده، قبل از اینکه وحى تمام شود، شروع به خواندن آن مى‏کرده، و در آیه، آن حضرت را نهى فرموده‏اند از اینکه در قرائت قرآن و قبل از تمام شدن وحى آن عجله نکند، پس آیه مورد بحث در معناى آن آیه دیگر است که مى‏فرماید:" لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ"

و مؤید این معنا جمله بعد است که مى‏فرماید:" وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً"، براى اینکه جمله" لا تَعْجَلْ ... وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً" مى‏رساند که مراد استبدال است، یعنى به جاى اینکه در آیه‏اى که هنوز به تو وحى نشده عجله کنى علم بیشترى طلب کن. و برگشت معنا به این مى‏شود که اگر تو به قرائت آیه‏اى که هنوز بر تو نازل نشده عجله مى‏کنى، براى این است که تا اندازه‏اى بدان علم پیدا کرده‏اى، ولى تو به آن مقدار علم اکتفاء مکن، و از خدا علم جدید بخواه، و بخواه که صبر و حوصله‏ات دهد تا بقیه وحى را بشنوى.

این آیه شریفه از جمله مدارکى است که مضمون روایات را تایید مى‏کند، که دارد: قرآن کریم دو بار نازل شده، یکى بار اول که همه‏اش از اول تا به آخر دفعتا نازل شده است، و یکى هم آیه آیه و چند روز یک بار، و وجه تایید آن این است که اگر رسول خدا (ص) قبل از تمام شدن آیه، و یا چند آیه‏اى که مثلا الآن جبرئیل آورده، علمى به بقیه آن نمى‏داشت، معنا نداشت بفرماید: قبل از تمام شدن وحیش در خواندنش عجله مکن، پس معلوم مى‏شود قبل از تمام شدن وحى هم آن جناب آیه را مى‏دانسته است».

مبنای چنین ادعایی اثبات نزول دفعی اجمالی قران است . چیزی که عرفا به آن نزول حقیقت و نور قران می گویند. اما قائلان به نزول تدریجی قران ، عجله پیامبر را حمل بر ترس  از فراموشی قرآن می کنند.

علامه طباطبایی ذیل سوره هود در مورد حقیقت واحد قرآن نکات دیگری را نیز مطرح می کند.

 سوره هود با این آیه شروع می شود: کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ (1)

ذیل این آیه علامه طباطبایی نکاتی مهم را مطرح می کند. او به طور کلی معتقد است سوره هود بحث این هدف را دنبال مى‌کند که بفهماند معارف قرآنى طورى است که اگر تحلیل شود سر از توحید خالص در مى‌آورد.

کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ". مفسران در مورد معنای آیه نظرات مختلفی دادند ولی منظور از احکام که مقابل تفصیل قرار داده ، ربط بعضى از آیات جدا شده است بگونه‌اى که بازگشت همه به امر واحد بسیطى است که داراى اجزاء و ابعاض نمى‌باشد.
اینکه گفته اند معنی آیه این است که آیات قرآن قبل از آنکه نازل شود یکپارچه بود، ولى در هنگام نزول، آیه آیه نازل شد تا مکلف بهتر بتواند در آن نظر و تامل کند، این معنا در آیات دیگر آمده است و به مساله تاویل و تنزیل بر مى‌گردد ولی در این آیه هم محکم بودن را به آیات نسبت داده و هم مفصل شدن را، و این نیست مگر از جهت معانى آن آیات، یعنى مى‌فهماند هم محکم بودن و هم مفصل شدن وصف معانى این آیات بسیار است. پس تمامى این آیات قرآنى، یک جهت وحدت و بساطت دارد، و یک جهت کثرت و ترکب
علامه طباطبایی در مورد لفظ" ثم" معتقد است که بعدیت به حسب ترتیب را می رساند نه بعدیت زمانى را، چون تقدم و تاخر زمانى بین معانى مختلف به حسب اصلیت و فرعیت یا اجمال و تفصیل معنا ندارد. با این تفسیر از ثم نتیجه می گیریم: قرآنى که در دست ما است و به صورت کتابى خواندنى است با آنچه که در لوح محفوظ است منافات ندارد، زیرا با آن متحد است، اتحاد تنزیل با تاویل.
 

4.نزول اجمالی در عین کشف تفصیلی

در این دیدگاه- که متعلق به آیت الله جوادی آملی است به این نکته مهم که در قرآن   هم به جنبه بسیط قرآن در شب قدر اشاره شده (سوره قدر) و هم به جنبه تقدیری و تفریقی که د رشب قدر اتفاق می افتد توجه شده است.

در اینجا قرآن کریم دارای سه مرتبه عالی، متوسط و نازل است و نقد به نظریه قبلی اینجاست که نزول قرآن کریم در شب قدر نمی‏تواند به صورت بسیط محض باشد؛ زیرا به فرموده خود قرآن، شب قدر شبی است که هر امر حکیم و یکپارچه‏ای تفریق و تفصیل می‏یابد فیها یفرق کل أمرٍ حکیمٍ(دخان، آیه 4) شب قدر، شب تقدیر و اندازه‏گیری و گسترش است و چنین شبی با آن مرتبه از قرآن که بسیط محض است تناسبی ندارد، و قرآن، مانند امور دیگر، هم دارای مرحله «حکیم» بسیط، واحد، ثابت و مانند آن است و هم دارای مرحله «تفریق» ترکیب، تکثیر تدریج و نظیر آن. آنچه در شب مبارک قدر نازل می‏شود باید مناسب با تفریق باشد نه جمع، چون در آن شب هر چیز حکیم و جمع، به صورت تفریق ارائه می‏شود (قرآن در قرآن، صفحه 74).
بنابر این ایشان به «نزول اجمالی در عین کشف تفصیلی» معتقدند و می گویند:  قرآن کریم دارای سه مرتبه عالی، متوسط و نازل است، مرتبه عالی قرآن همان ام الکتاب و کتاب مکنونی است که در مقام لدن و نزد ذات اقدس اله می‏باشد؛ مرتبه متوسط قرآن همان است که در دست فرشتگان مقرّب و کِرام بَرَرَه است، و مرتبه نازل آن هم عین قرآنی است که لازمه‏اش الفاظ و مفاهیم است و به صورت عربی مبین تنزل یافته و جامعه انسانی در خدمت آن است. مرتبه نازله قرآن به صورت تفصیلی و در طی سالیانی نازل شده و این نزول هم نزولی تدریجی است که در این قسمت بحثی نیست. رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم در مرتبه عالیه، قرآن را با مرتبه عالیه قلب دریافت کرده‏اند و در مرتبه نازله، قرآن را با سمع و بصر قلب گرفته‏اند و در شب قدر، با مرتبه متوسطه قلب.
مرتبه عالی قرآن که در مقام لدن جای دارد، حقیقتی بسیط و محض است که هیچ گونه کثرت و تفصیلی در آن راه ندارد و نزول آن مرتبه، بر وجود مبارک رسول گرامی اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج و بدون واسطه فرشتگان و به صورت مستقیم رخ داده است(قرآن در قرآن -  صفحه 73)

 

5. قرآنی کردن رسول

عبدالکریم سروش گفته است نزول دفعی قران یعنی وجود رسول قرآنی شود. این دیدگاه تا حدی درست است.

اساساٌ قبول نظریه نزول دفعی ، همانطور که در رابطه شب قدر و اولی الامر می توان دید، نهایتاً به اثبات صورت انسانی قران در قالب انسان کامل می انجامد. اینجاست که می بینیم قرآن از یک سو خطابش متوجه شخص‌ رسول است و هم از سوى دیگر خطاب با وساطت رسول متوجه عموم مردم است اما این نظر در صورتی درست است که وجود نبی در حد یک قابل تام باشد نه یک فاعل که از خود به قرآن اضافه کند.

 

6.نزول فرقان

به نظر می رسد صریحترین موضع قرآن در باب اینکه آیا قران دو نوع نزول دارد تعبیر قرآن و فرقان است.

فرقان به دوصورت نازل شده است: نَزَّلَ الْفُرْقانَ (فرقان/1) أَنْزَلَ الْفُرْقان( آل عمران/4). نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ* مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ‏.

فرقان چیست؟ غالب مفسرین معتقدند که فرقان یکی از نامهای قرآن است.  تفاوت فرقان و قرآن بیشتر از همه جا در عرفان نظری مورد بررسی قرار گرفته است: قرآن حقیقت قرآن است و فرقان  صورت تفصیلی موجود در دست مسلمانان. «امتیاز قرآن از فرقان همان امتیاز اجمال و تفصیل مراتب وجودی از یکدیگر است لذا ممکن است ظرف انزال قرآن غیر از ظرف تنزیل فرقان باشد»(جوادی آملی، وحی و رهبری ،35)

ذیل آیه 4 آل عمران می خوانیم «الفرقان: هو کل أمر محکم، و الکتاب: هو جملة القرآن، الذی یصدقه من کان قبله من الأنبیاء البرهان فی تفسیر القرآن ؛ ج‏1 ؛ ص595)

در روایت دیگری می خوانیم : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع- عَنِ الْقُرْآنِ وَ الْفُرْقَانِ أَ هُمَا شَیْئَانِ أَوْ شَیْ‏ءٌ وَاحِدٌ فَقَالَ ع الْقُرْآنُ جُمْلَةُ الْکِتَابِ‏ وَ الْفُرْقَانُ الْمُحْکَمُ الْوَاجِبُ الْعَمَلِ بِهِ (الکافی ؛ ج‏2 ؛ ص630)

منظور از فرقان محکمات قرآن است که عمل کردن به آن واجب است. (فعلاً مجال این بحث نیست که بگوییم اساسا محکم آن است که واجب العمل باشد). اما نکته مهم این است که بدانیم محکمات ام الکتاب هستند: هنّ امّ الکتاب (آل عمران/7). یعنی بخشی از آیات قرآن مادر قرآن هم هستند و این به نوعی اعجاز قران است که بخشی از آیات آن خلاصه همه آیات قرآن از جمله خود همان بخشی از آیات هستند. آنجا که فرقان انزال می شود منظور جنبه ام الکتابی آن است که عمل به آن واجب شده و آنجا که فرقان تنزیل می شود منظور جنبه تدریجی و تفصیلی و تثبیتی و به قولی نذیری (فرقان/1) است.

در اینجا تفاوت انزال و تنزیل هم می تواند مشخص شود برخلاف نظر علامه طباطبایی که انزال را در نزول دفعی و تنزیل را در نزول تدریجی می دانست می توان گفت انزال در محکم است و تنزیل در تفصیل: کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (هود/1).

برای همین است که تبعیت کردن و حکم نمودن در انزال است  و هیچ وقت در تنزیل قرآن دعوت به عمل (تبعیت) نمی شود  چون لازمه تبعیت از یک آیه و حکم کردن بر اساس آن محکم بودن آیه است و کتاب انزال نشده جز برای اینکه اختلافات را رفع کند : وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیه (نحل/64). لازمه تبیین اختلاف محکم بودن انزال است.

یا خدا می گوید انزال کردیم تا حکم کنی: إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاس (نساء/103).

یا: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ‏ (مائده/44) ، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ‏ (مائده/47) ، فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُم (مائده/48)، وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُم (مائده/49)

و یا : وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا: (رعد/ 37)

تبعیت و عمل در موارد اختلافی ممکن نیست و بلکه جماعت را بر هم می زند و فتنه برپا می شود. انزال برای تبعیت کردن است: اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّه (بقره/170) اما تبعیت برای تنزیل خدا استعمال نشده است چون تنزیل تفصیل آیات است و در تفصیل آیات متشابهات هم وجود دارد و فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِه  (آل عمران/7). وقتی اهل ایمان درخواست «تنزیل» می کنند خدا درخواستشان را اصلاح می کند و سوره ای محکم که در آن دستور جهاد و قتال است را «انزال» می کند : وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ  فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ ذکر فیه القتال (محمد/20).

نتیجه اینکه انزال هم در نزول یکباره حقیقت قرآن (ام الکتاب) استعمال می شود و هم در آیات تفصیل شده قرآن که محکم باشند: وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلا (انعام/114)  و در حقیقت این دو یکی هستند. اما تنزیل فقط برای اندازه های معلوم و مفرّق به کار می رود: َ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُوم (حجر/21).

با همه این مباحث می توان اینگونه نتیجه گرفت که چون فهم برخی آیات آن به منزله فهم همه قرآن است پس نزول دفعی قرآن با آیات ام الکتاب که محکمات قرآن هستند هم می تواند صورت می گیرد. به عبارت دیگر نزول دفعی قرآن صرفاً به معنی نزول  یکباره همه آیات یا نزول تعابیری چون نور و حقیقت قرآن نیست تا با انکار آن تنها به نزول تدریجی قائل بود.

درک چگونگی نزول فرقان و تفاوت آن با نزول قرآن به درک این مقوله مهم وابسته است که چگونه محکمات هم بخشی از آیات هستند و هم مادر آیات؟ این مسئله ای است که نیازمند کاوش بیشتر است و تحلیل این نکته که چگونه قرائت بخشی از آیات و سور می توانند جایگزین بخش زیادی از قرآن شوند مثلا :

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثُلُثُ الْقُرْآنِ وَ قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ‏ رُبُعُ الْقُرْآنِ.( الکافی ، ج‏2، ص 621)

در اینجا این تعبیر از انزال می تواند نظر علامه طباطبایی در موردنزول دفعی را تکمیل و اصلاح کند. چون انزال گرچه در نزول دفعی کاربرد دارد اما این منافاتی با استعمال انزال در آیات تفصیلی ندارد. شاید بشود گفت نظر راغب درمورد عام دانستن انزال موافق این نظر باشد اما به این شرط که بدانیم انزال لفظ عامی نیست که هر نزولی را در در بر بگیرد.

به نظر اینجانب بحث انزال و تنزیل در قرآن همان فائده ای را دارد که بحث فرقان و قرآن. قرآن برای عمل کردن و هدایت شدن مردم نازل شده است و تفکیک بین الفاظ برای تشویق مردم به درک مراد شارع و عمل به کلام خداست.

از آنجا که تبیین «نزول دفعی قرآن به معنای نزول فرقان » شبیه به نظریه عرفانی نزول حقیقت قرآن است باید در تفاوت این دو گفت:

اولا در عرفان فرقان جنبه تفصیلی کتاب خداست و قرآن جنبه اجمالی کتاب خداست و به تعبیری : ظرف انزال قرآن غیر از ظرف تنزیل فرقان باشد (جوادی آملی، وحی و رهبری ،35) در حالی که در اینجا و مطابق روایات قرآن جمله الکتاب است و فرقان ام الکتاب. لذا نزول حقیقت قرآن نمی تواند نزول فرقان تلقی شود.

ثانیاً در نزول فرقان برخلاف نزول حقیقت مجرد قرآنی در نزد عرفا-  لفظ هم معنی پیدا می کند چرا که گفته شد فرقان آیات محکم کتاب است که خود جامه الفاظ به خود پیچیده است.

دقت نظر آیت الله جوادی آملی به این نکته مهم که در قرآن   هم به جنبه بسیط قرآن در شب قدر اشاره شده (سوره قدر) و هم به جنبه تقدیری و تفریقی که در شب قدر اتفاق می افتد بسیار مهم است ولی می توان جمع  بین بساطت و تفریق در نزول قرآن را اینگونه بیان کرد که قرآن در شب قدر در قالب محکمات نازل شده است.

اکنون در پاسخ به این پرسش که آیا منظور از نزول دفعی با خبر کردن پیامبر (ص) از یک سلسله حقایق و برنامه های کلی و جهت گیری های اجمالی دین اسلام بوده است؟ می توان پاسخ مثبت داد اما با این معنا که این حقایق کلی در قالب محکمات قرآن هستند مانند نزول اصول توحید در قالب سوره توحید.

 

آثار نظریه نزول دوگانه قرآن[1]

اهمیت اعتقاد به نزول دفعی در کنار نزول تدریجی این است که

1.روح توحیدی به مفسر می بخشد که همیشه نور هدایت او در فهم آیات قرآن است. طوری که خواننده با محکمات متشابهات را می فهمد.

روح توحیدی قران در ابتدای سوره هود تبیین شده است؛ پس از بیان احکام و تفصیل، در آیه بعد تفصیل آیات محکم تبیین می شود:

آیه" أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ ..." مفسر محکم و مفصل بودن آیات قرآن است‌ و چیزی در تقدیر نیست. اصولا تقدیر گرفتن بدون دلیل خلاف اصل است و در آیه نکته ظریفى از صنعت بلاغت به کار رفته است.

تکرار کلمه تفسیری " أن"براى این بود که هر دو جمله به یک مرحله از آن راه طبیعى اشاره ندارند، جمله اول یعنى‌" أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ" به مرحله اعتقاد درونى اشاره دارد، و جمله دوم " وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ" به مرحله عمل. جمله دوم فرع جمله‌اول است.

2.نظریه زمانمندی آیات قرآن را به چالش می کشد:

همانطور که در بحث نزول دفعی قرآن بحث شد از آیات قرآن می فهمیم ساحت عربی و ساحت «علیٌ حکیم» قرآن هر دو با هم متحد هستند ولی به دو زبان اِحکام و تفصیل. بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (بروج20و21) إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیم (زخرف3و4).

پس حرف ثم در آیه کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیر (هود1) اشاره به دو مرتبه دارد نه دو زمان مختلف. از این جهت قرآن فرازمانی است. چون آیات قرآن که همزمان در مرتبه فرازمانی در لوح محفوظ و مرتبه علی حکیم قرار دارند نمی توانند زمانمند بوده و در زمان خاصی غیر از عصر نزول جزو قرآن محسوب نشوند. بلکه قران قابلیت تأویل دارد یعنی می تواند با کشف لایه باطنی متحد با لوح محفوظ و ام الکتاب، دوباره در زمان جدید با همان آیات عربی برای مردم جریان (جری) پیدا کند.

ممکن است کسی بگوید ام الکتاب وقتی به زبان عربی در می آید مثل آبی است که کف می کند و حق و باطل در آن آمیخته می شود: أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (رعد17). در این مثال زبان عربی و آیات قرآن همان اودیه است نه زبد و کف روی آب که باطل و رفتنی است. مثل کف روی آب همان مهجوریت ها و اختلافاتی است که در قرآن می شود.

اما مثل آب و کف برای بیان حق و باطل است در حالی که عزت کتاب خدا مانع از ورود باطل به آن است: إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ(فصلت 41 و 42).
تنزیل قرآن به معنای تفصیل و به زبان عربی درآمدن است:  کِتٰابٌ فُصِّلَتْ آیٰاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (فصلت٣). تنزیل به معنای اختلاط نیست تا سخن از خطا یا تاریخ مصرف در مورد آیات قرآن جایز باشد.

بهترین مثال برای تبیین وحدت در کثرت[2] مثال نور است: خداوند نور است و نور دارد. نور او در واقع تجلی اوست. مثال مهم و مفیدی که این وضعیت را توضیح می دهد مثل چراغدانی است که چراغی در آن است و چراغ در شیشه است. این چراغ در فیضان است و به دنبال شعله ور شدن است. وضعیت چراغ شیشه ای موجب می شود نور متکثر شود و وضعیت نورعلی نور ظهور کند. اما در حقیقت این نور یکی بیش نیست. رابطه خدا با آسمانها و زمین رابطه نور با تجلی شیشه ای نور است. 

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ (نور35)

در نزول دفعی خداوند نور را بر قلب پیامبر تاباند و در نزول تدریجی شیشه ها در چراغدان این نور را به صورت نورعلی نور در آوردند که در حقیقت چیزی جز آیات تفصیل یافته ام الکتاب نیستند.

مثل صحیح تفصیل کتاب خدا مثل نور است نه مثل آب مختلط.

3. تبیین صحیح مواجهه با قرآن

اگر به نزول دوگانه قران اعتقاد داشته باشیم اولاً در برابر قرآن عجله نمی کنیم (همانطور که رسول از این تعجیل نهی شد) تا نزول تدریجی را رعایت کنیم ثانیاً با تبعیت و عمل به محکمات راه قرانی شدن و روحانی شدن به روح واحد قرآن را طی می کنیم نه فقط با خواندن الفاظ آن.

4. تبیین آثار شب قدر

اگر نزول دفعی در شب قدر پذیرفته شود می توان آثار این شب را هم مدنظر قرار داد. به طور کلی شب قدر بیان این حقیقت است که وقایع عالم همیشه تدریجی نیست بلکه اصل حقایق دفعی و کلی نازل می شود. به تعبیری می توان گفت زندگی مانند بازی «مار و پله» است و همه چیز به تدریج اتفاق نمی افتد.

نکته مهم و نافع این است که شب قدر استمرار دارد. علامه طباطبایی این نکته را از طریق سوره دخان اثبات می کند و می گوید: فعل مضارع «یفرق» نشان استمرار و تکرار شب قدر در هر سال است. روایات‌هم می گوید شب قدر تا قیامت هست.

یکی از نتایج اولی الامر بیان حقیقت شب قدر و لزوم دوام حضور اولی الامر است.

 1. نزول در شب قدر مستمراً ادامه دارد.

2. موضوع نزول ملائکه و روح «امر» است و بلکه من کل امر.

3.امر بدون اولی الامر ضایع می شود و شب قدر بدون باطن آن معنا ندارد.

 

نکته:

آیه نسخ‌(مٰا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهٰا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهٰا أَوْ مِثْلِهٰا (بقره١٠٦) با آیه لوح‌محفوظ (بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ  فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ: بروج۲۱و۲۲) و آیه احکام ( کِتٰابٌ أُحْکِمَتْ آیٰاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ: هود۱) و‌نیز آیه نفی اختلاف(وَ لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اَللّٰهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اِخْتِلاٰفاً کَثِیراً: نساء٨٢) ناسازگار به نظر می رسد و چطور قرآنِ محفوظ‌ و‌محکم، نسخ می شود؟
مگر اینکه برای جمع بین آیات تلاش کنیم و نسخ و نسیان را به معنای تأویل و تطبیق آیه بر معنای بالاتر (اِحکام آیات) بدانیم بدون آنکه آیات قرآن را حذف کنیم.
از آیه  وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاٰ نَبِیٍّ إِلاّٰ إِذٰا تَمَنّٰى أَلْقَى اَلشَّیْطٰانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اَللّٰهُ مٰا یُلْقِی اَلشَّیْطٰانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اَللّٰهُ آیٰاتِهِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (حج٥٢) می فهمیم نسخ می تواند به معنای محکم کردن آیات و از تشابه خارج کردن آن باشد. تفصیل و تشابه آیات می تواند موجب فتنه جویی و تأویل جویی (که نشانه زیغ قلب و حضور شیطان است) باشد. اگر نسخ را به معنای احکام آیات بدانیم آیه نسخ نه‌تنها با آیه احکام اختلافی ندارد بلکه لازمه درک صحیح آن است.

پیوست:

سوره قدر در المیزان

۱.  ظاهر" إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ" این است که همه قرآن را در شب قدر نازل کرده، نه بعضى از آیات آن را، مؤیدش هم این است که تعبیر به انزال کرده، که ظاهر در اعتبار یکپارچگى است، نه تنزیل که ظاهر در نازل کردن تدریجى است.

و در " وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ" (دخان۱)، صریحا فرموده همه کتاب را در آن شب نازل کرده است.

۲. شب قدر شب اندازه گیری است(نه شب منزلت یا تنگی)[3] و فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ  هم مؤید آن است چون فرق و جداسازی هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه‌اى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‌گیرى مشخص سازند.

۳. فعل مضارع «یفرق» نشان استمرار و تکرار شب قدر در هر سال است. روایات‌هم می گوید شب قدر تا قیامت هست.

۴. منافاتى ندارد که امری در شب قدر مقدر بشود ولى در ظرف تحققش طورى دیگر محقق شود، " یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ. از روایت هم‌می فهمیم حتمى کردن یک مقدر قدرت مطلقه خدا را مقید نمى‌کند، او مى‌تواند قضاى حتمى خود را هم نقض نماید (هر چند که هیچ وقت چنین کارى را نمى‌کند).

۵. در " تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ" ، مراد از امر اگر عالم امر باشد، حرف" من" براى ابتدا خواهد بود، و در عین حال سببیت را هم مى‌رساند یعنی هر امر الهى را صادر مى‌نمایند.

و اگر منظور از امر حوادث واقعه باشد حرف" من"  لام تعلیل خواهد بود، یعنی: براى تدبیر امرى از امور عالم نازل می شوند.

 

منابع:

 

[1] برخی مخالفان نزول دفعی قرآن مانند سید یحیی یثربی علاوه بر نادرست بودن، این بحث را بی حاصل می دانند. لذا درک اهمیت و آثار آن بسیار لازم است.

[2]  برای درک مسئله نزول دفعی قرآن فهم نظریه وحدت در کثرت و نظریه بسیط الحقیقه کل الاشیاء در حکمت متعالیه بسیار مفید است. کسانی که این درک حکمی عرفانی را ندارند در فهم نزول دفعی دچار مشکل خواهند شد بلکه آن را انکار می کنند. 

[3]  نکته ۲ سوره قدر

در مورد معنای «قدر» در سوره قدر تنوع نظر جالبی وجود دارد: مثلا آقای صفایی حائری آن را به معنای «برنامه ریزی» دانسته است و یا نوشته ای در کانال آقای حسن عباسی منتشر شده که آن را به معنی قدرت و اقتدار می داند. این معانی غیر از استعمال واژه قدر در معنای ضیق یا ارزش است.

این معانی همگی با ریشه لغت قابل توجیه هستند اما بالاخره باید به یک معنی واحدی رسید.

نظر علامه این است که قدر «اندازه گیری» است. این معنا با سیاق سوره و تفسیر قرآن به قرآن سازگارتر است‌

  • ۹۴/۰۳/۱۲
  • رضا کریمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی