طرح بحث در مورد تغییرپذیری فطرت
یکی از مباحث در کتاب فطرت در قرآن که میان دوستان من در جلسه تفسیر موضوعی چالش برانگیزشد، مبحث «تغییر پذیری فطرت» است. در اینجا محل نزاع تقریر می شود و پاسخ آن به اهل علم واگذار می شود.
آیت الله جوادی آملی در یک جا با استناد به آیه30 سوره روم می گوید: یکی از سه ویژگی امور فطری این است که تبدیل یا تحویلپذیر نیست گرچه شدت و ضعف را میپذیرد(ص 24). در اینجا از همان آغاز تغییر به معنی تبدیل نفی می شود اما با توجه به مطالب دیگر می بینیم که تغییر در معنای اشتداد و حرکت جوهری مورد تأیید تفکر صدرایی ایشان است: «این که گفته شد فطرت تغییرناپذیر است، در صورتی است که، روحْ مجرد و «روحانیة الحدوث و روحانیةالبقاء» باشد، اما اگر روح «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» شد تغییر در آن راه پیدا خواهد کرد؛ زیرا از ماده به سمت مجرّد شدن سیر میکند، گرچه بعد از نیل به مقام تجرد تامّْ مصون از تغیّر است»(ص 157)
با این وجود ایشان در جایی نوعی از تغییر به معنای تبدل را می پذیرد که ناظر بر مسخ هویت انسانی است :«اطلاق آیه سوره «روم» که دلالت بر عدم تبدیل فطرت دارد، ناظر به این است که با حفظ هویت انسانی، مجالی برای تبدیل فطرت نخواهد بود، لیکن طبق فرض مزبور، اصل هویت انسانی عوض شده، لذا یقیناً فطرت او هم متبدّل شده است(ص 55)
به عبارت دیگر ما تقریباً با سه نوع معنای «تغییر» روبرو شدیم: 1. تبدل و تحول ماهوی 2. اشتداد و تکامل 3. مسخ و از بین رفتن انسانیت به عنوان شرط زمینه فطرت
اکنون آیا می توان تبدل فطرت به معنای مسخ آن را پذیرفت؟ اشکال اینجاست که آغاز می شود... دو اشکال بر این مدعا وارد است
1.تبدل و مسخ فطرت انسانی اشکال توجیه عذاب را به همراه دارد: برای انسانی که فطرت خود را از دست داده چطور عذاب کشیدن و درک رنج آن را می شود تصور کرد؟ این اشکال بر این پیش فرض استوار است که بپذیریم فطرت و درک رنج عذاب هم معنی یا ملازم همدیگر هستند.
2. تبدل و مسخ یکی از انواع تناسخ است. آیا ایشان این نوع تناسخ را قبول دارد؟
- ۹۴/۰۳/۱۵