صوت جلسات گروه مطالعاتی المیزان
- ۰ نظر
- ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۱:۴۷
ابن عربی در اشعارش در فصوص الحکم می گوید ای کاش می دانستم که چگونه و با چه میزان کبش (گوسفند) جایگزین انسان خلیفه الرحمن می شود؟
آیه 46 سوره سبأ در میان مفسرین با دو تفسیر متفاوت روبرو بوده است: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ. مفسرین این آیه را با خلوت و تفرق تفسیر کرده اند و بعضی آن را با قیام و نگرش اجتماعی.
امام خمینی تفسیر اجتماعی و انقلابی از آیه تَقُومُوا لله مَثْنی وَ فُرادی را مطرح کرد. ایشان این آیه را بسیار تکرار می کردند (حتی نقل است که گاهی هم شاگردان با امام شوخی میکردند که ایشان همین یک آیه را از قران بلد هستند؛ مجله حضور، ۹۴، ص۱۹۱[1]). تا قبل از امام خمینی بیشتر این تفسیر از آیه مطرح بود که مضمون آیه درباره خلوت و تفرق است. مانند زمخشری در کشاف( الکشاف، ج3، ص590)[2]. علامه طباطبایی هم می گفت: باید از اجتماع و غوغا اجتناب کرد تا فکر صاف و مستقیم شود[3]. ولی امام قیام را در آیه پررنگ می کرد و می گفت: «همه چیز در قیام لله است. قیام لله معرفت الله میآورد... لهذا تنها موعظهای که انتخاب کرده خدای تبارک و تعالی از بین موعظهها همین موعظه است که اَنْ تَقُومُوا لله ِمَثْنی وَ فُرادی اجتماعی و انفرادی قیام لله بکنید» (صحیفه امام، ج۱۸، ص۱۲۵). البته علامه طباطبایی نهضت و قیام را در آیه نادیده نگرفته ولی از کلمه مثنی مفهوم قیام اجتماعی آنچانکه بعضی تصور کردند (مفاتیح الغیب، ج25، ص215)[4] را تصور نکرده و نهضت را با گریز از اجتماع و غوغای جمع توضیح داده است. ولی بعضی از مفسرین همین مفهوم قیام را هم کمرنگ کرده و فقط بر تفرق تأکید کردند و عجیب اینجاست که مثلاً مرحوم سید محمدحسین فضل الله قیام را به جلوس! با خود یا صاحب خود تفسیر کرده است(تفسیر من وحی القرآن، ج19، ص: 65)[5].
در قرآن قیام مقابل قعود است و در زمان جهاد کسانی که به قعود رضایت دادند ملامت شدند: إِنَّکُمْ رَضیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفینَ (توبه83). پس هر چه که هست اولاً نباید حقیقت قیام در این آیه نادیده گرفته شود و ثانیاً معنای مثنی دوبعد دارد یک بعد آن به جدایی و بعد دیگر آن به اجتماع اشاره دارد و برای آنکه این آیه جامع تفسیر شود نباید هیچ یک نادیده گرفته شود.
در المیزان ذیل آیه «لَقَدْ کانَ لَکمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (احزاب، ۲۱) دو معنا برای اسوه آمده است: اولین معنا که مشهورتر است مقتدا و الگو است یعنی کسی که به او تأسّی میشود؛ مانند روایت امیرالمؤمنین که ذیل ایه فرمود: فَتَأَسَّیْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ (الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۷). معنای دوم اسوه به نقل از تفسیر کشاف است و گرچه کمتر مطرح شده اما در لایه باطنی آیه قابل کشف است و شواهدی برای آن وجود دارد. این معنا را علامه طباطبایی رد نمی کند و به معنی مواساة است.
قربانی از شعائر الهی است که تعظیم آن نشانه تقوی است. اما آیا خود قربانی موضوعیت دارد یا هدف اطعام است؟
اگر هدف اطعام باشد گیاهخواران دیندار میتوانند استدلال کنند خود قربانی اصالت ندارد و می توان بدون قربانی اطعام کرد و این سنت به اقتضای زمانه مرسوم شده و اکنون عمل اخلاقی نیست.
اما شواهد به نفع اصالت قربانی فراوانند
کجا میتوان با مجوز دین کسی را الزام کرد؟
تامل در یک کلیدواژه راهگشاست.
فتنه ابتلای در دین و قتل دین انسانهاست و اکبر و اشد از قتل جانها است، به گونهای که منجربه استضعاف و جلوگیری از راه خدا میشود. خداوند دستور به جنگ با فتنه داده است. فتنه بر اثر عمل به متشابهات و تقلب امور پدید می آید و راه چاره آن هجرت و جهاد است نه صبر و تحمل، مگر آنکه درافتادن با آن موجب تقویت فتنه شود. البته مبارزه با فتنه و نهی از اکراه در دین هر دو یک هدف دارند: تبیین دین. هر گاه تبیین دین به نام فتنهستیزی و به نام آزادی به خطر افتد باید باید بین این دو به نحوی اهم و مهم کرد. جمع بین آیات فتنه و آیات آزادی درست است نه ایجاد تقابل بین اسلام رحمانی و جباری
یک دعوای ریشه دار و تاریخی در مورد عقل و اختیار بین دو گروه متکلمین وجود دارد. معتزله می گویند خداوند عاقلانه رفتار می کند و عدالت خدا در این است که کاری کند که از نظر عقلی زیر سوال نرود. در مقابل، اشاعره می گویند: خداوند طبق اراده خود رفتار می کند و خدا هر کاری کند عادلانه است و عدالت با اراده و فعل الهی شناخته می شود نه برعکس.
در قرآن سگ حالت دوگانهای دارد. در این یادداشت به جای تحلیل پزشکی نجاست سگ یا آرای فقهای مسلمان، اولویت بر کشف نظر قرآن است.
سه آیه درباره سگ هست که دوبار آن به جنبه مثبت آن اشاره شده و یک بار به عنوان مثال مذموم از آن استفاده شده است
آیا امام از منصوبین خود فریب خورد؟
این روزها مقایسه دوران ولایت فقیه با حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام زیاد دیده میشود و به تاریخ مراجعه زیادی میشود. برای این کار نهجالبلاغه منبع اصیل تری است چون ما را در تحلیل درست تاریخ بیشتر کمک میکند.
از آیه إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یهَدِیهِمْ رَبهُّم بِإِیمَانهِمْ (یونس9)، می توان چند برداشت کرد:
1.ایمان عامل هدایت است نه عمل
2. ایمان عامل هدایت است و عمل یاری گر ایمان است.
در اینجا علامه طباطبایی معتقد است : « در این آیه هدایت به سوى خودش را تنها به ایمان نسبت داده است؛ چون عامل قرب ایمان است، و اعمال صالح در آن نقشى ندارد...تنها نقش اعمال صالح، یارى ایمان است:«إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ(فاطر10)». البته همه اینها درباره هدایت است که کار ایمان است، و اما نعمتهاى بهشتى و عذاب جهنم امرى است که اعمال در آن دخالت دارد. (ترجمه المیزان، ج10، ص18).
3.ایمان و عمل وحدت دارند و ایمان زمانی کامل است که به تفصیل برسد و از طریق عمل ظهور کند.