بصیرت و اغترار
آیا امام از منصوبین خود فریب خورد؟
این روزها مقایسه دوران ولایت فقیه با حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام زیاد دیده میشود و به تاریخ مراجعه زیادی میشود. برای این کار نهجالبلاغه منبع اصیل تری است چون ما را در تحلیل درست تاریخ بیشتر کمک میکند.
امام درباره انتصاب منذربن جارود تعبیر «فریب خوردم» را بیان کرد: فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِیکَ غَرَّنِی مِنْکَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّکَ تَتَّبِعُ هَدْیَه؛ صلاح پدرت من را فریفت و گمان کردم هدایت یافتگی اش را پیروی میکنی!
چگونه امام بعد از چنین ظن وگمان، از انتصاب خود منصرف می شود؟
فریفته شدن و گمان اشتباه امام که در نامه ۷۱ نهجالبلاغه آمده است با خطبه چهارم تفسیر می شود.
ما زِلْتُ اَنْتَظِرُ بِکُمْ عَواقِبَ الْغَدْرِ، وَاَتَوَسَّمُکُمْ بحِلْیَةِ الْمُغْتَرّینَ، حَتّى سَتَرَنى عَنْکُمْ جِلْبابُ الدّینِ، وَ بَصَّرَنیکُمْ صِدْقُ النِّیَّةِ.
یعنی در عین بصیرت، پرده پوشی دینی سبب ستر عیوب می شود. غرور (فریب خوردن) و حسن ظن امام در نامه ای خطاب به منذرابنجارود تصریح شده که همان ستر دینی خطاب به مردم بصره است و این منافات با بصیرت و توسم (سیماشناسی و آدمشناسی) ندارد. حسن ظن موجب صرف نظر کردن از رازهای پنهان درون آدم ها میشود.
خداوند به نبی مکرم فرمود: عَفَا اللَّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتىَ یَتَبَینَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ تَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ(برائت43) اما چند آیه بعد این اُذُن بودن و اِذن دادن را تأیید کرد: وَ مِنهْمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبىِ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرْلَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکمُ (برائت61). مقایسه این دو آیه به ما می فهماند که گوش دادن و ایمان «برای» مؤمنین (للمؤمنین) بهتر است تا سوء ظن به آنها، هر چند سوءظن وشکاک بودن سبب تجسس و کشف اطلاعات بیشتر شود. و خداوند آثار سوء حضور نفاق را عفو خواهد کرد: عَفَا اللَّهُ عَنکَ. تقویت ایمان مؤمنین بهتر است از کشف منافقین. این همان جلباب دین است که حیله گران را می پوشاند. مگر اینکه منافقین کناره نگیرند و تسلیم نباشند: لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْمُرْجِفُونَ فِی اَلْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ... (احزاب٦٠)
شبیه به این واقعه برای امیرالمؤمنین هم رخ داد مانند نامه ای که به منذر نوشت و از ظن خود که منجربه فریب شد گفت. این ظن به علت ضرورت حسن ظن است. حسن ظن آثار مفید خود را دارد ولی تضمین نیست که تشخیص مطابق با واقع در پی داشته باشد ولی حتی اثر نتیجه غلط بازهم به سطح اهمیت آثار مفید حسن ظن بین مؤمنین نمی رسد. این اراده الهی است که بر داناترین بندگانش راه دانایی را ببندد.
این نوع فریب خوردن و بی خبری نشانه ناتوانی و عدم فهم و عقل نیست بلکه ایمان مهم تر است از عقل شکاک.
شاید بتوان مدارای امام با برخی منصوبین خلفای قبلی را بر اساس همین حسنظن دانست. البته برخی وجود والیان فاسد در حکومت امام را به دلیل اضطرار و یک انتصاب تحمیلی تفسیر میکنند که شاید هر دو نظر پذیرفتنی باشد و بتوان هر دو عامل را در نصب افراد مشکوک دخیل دانست. در مواردی که هویت فرد هنوز آشکار نیست وحسن سابقه او با عملکرد مشکوک در هم آمیخته امام حسن ظن پیشه کرده و ابقاء را بر عزل ترجیحداد اما در موارد فساد آشکار اگر شرایط تحمیلی به وجود آمده امام علی رغم میل باطنی تحمیل را پذیرفته است. هر چند می توان گفت در موارد تحمیلی امام سکوت نکرده و برای تاریخ نظر خود را باقی گذاشته است؛ مثلاً گاه اشعث را منافق خطاب کرده بدون آنکه به طور کلی او را از خود طرد کند.
به هر حال، در مقایسه زمان حال با حکومت امام نمیتوان همه مقایسه ها را به یک شکل مطرح کرد و پذیرش وجود افراد نااهل در میان مؤمنین یک علت نداشته است. اگر حضور اشعث در سپاه امام را با نظریه نصب اضطراری توجیه کنیم حضور امثال منذر به نص سخن امام توضیح دیگری دارد.
نکته مهم این است که در نصب توأم با حسن ظن، پیروان امام نباید به افشاگری های بی ضابطه اقدام کنند و پرده دری را بر ستر دینی مقدم کنند. این جلوافتادن از امام و سبقت از او و «کاسه داغ تر از آش شدن» است!
این تحلیل از رفتار امام با منصوبین همچنان در دوران معاصر جریان دارد و موردنیاز ماست و تا زمانی که حال فعلی افراد مشکوک به یک ظهور مشخصی نرسیده نباید به نصب امام بی توجه بود.
تعبیر «اغفال شدم» که امام خمینی در وصیت نامه اش به کار برد را هم می توان در چهارچوب حسن ظن دینی تحلیل کرد: «من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسی و اسلام نمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نموده ام، که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شده ام. آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار می نمایاندند، و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود. و میزان در هر کس حال فعلی او است.» (صحیفه امام؛ ج۲۱، ص۴۵). بر اساس تحلیل نهجالبلاغه می توان گفت: امام قاعدتا نمی بایست از تمجید برخی افراد پشیمان باشد بلکه این سخن را برای میزان دانستن حال افراد بیان می کند. او حسن ظن را بر تجسس مقدم دانست و این خلاف عقل نیست.
- ۰۰/۰۶/۲۸