بررسی معنایی دیگر برای اسوه
در المیزان ذیل آیه «لَقَدْ کانَ لَکمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (احزاب، ۲۱) دو معنا برای اسوه آمده است: اولین معنا که مشهورتر است مقتدا و الگو است یعنی کسی که به او تأسّی میشود؛ مانند روایت امیرالمؤمنین که ذیل ایه فرمود: فَتَأَسَّیْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ (الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۷). معنای دوم اسوه به نقل از تفسیر کشاف است و گرچه کمتر مطرح شده اما در لایه باطنی آیه قابل کشف است و شواهدی برای آن وجود دارد. این معنا را علامه طباطبایی رد نمی کند و به معنی مواساة است. مثلاً در صلوات شعبانیه میگوییم ارْزُقْنِی مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیهِ مِنْ رِزْقِک؛ روزیم کن که مواسات کنم با آنان که رزقشان تنگ نمودى. مترجم المیزان مواسات را مساوات دانسته و گفته یعنى اینکه خود را برتر از مردم نمىداند. اما مواسات به معنی مساوات فرع بر ریشه اصلی یعنی حزن (لسانالعرب، ج۱۴، ص۳۴) است و مواسات به معنی همدلی و غمخواری و برادری است و نشان رحمت و رأفت و ایثار است. شاهد قرآنی این ریشه لغت، کلمات آسی، تأسوا و تأس است؛ آیات «فَکیفَ آسی عـَلی قـَوْمٍ کافِرین» (اعراف، ۹۳)، «فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقین» (مائده، ۲۶) و «لِکیلا تَأْسَوْا عَلی مـا فـاتَکم» (حدید، ۲۳) به معنی حزن است. غم دنیا و کافر نهی شده است ولی غمخواری مؤمن به نام مواسات سفارش شده و خود رسول الله از همه بیشتر نسبت به رنج مؤمن غم میخورد. یعنی آیه اسوه نظیر آیه لَقَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (برائت١٢٨) است.
از این جهت اسوه باید حسنه باشد یعنی بر کافران غم نخور ولی برای مؤمنین غمخوار باش. پس بین برادران ایمانی معنا دارد و روایات این ملازمت معنایی را تایید میکند. مواسات مقابل شُحّ به مؤمنین است یعنی بخل شدیدی که مانع ایثار و برادری است. حدیث مَا حُفِظَتِ الْأُخُوَّةُ بِمِثْلِ الْمُواساةِ یعنی هیچچیزی مانند مواسات برادری را حفظ نمیکند. امام کاظم (علیهالسّلام) میفرمایند: «ما تَقَرَّبَ المُؤمِنُ إلَی اللّه ِ عزّ و جلّ بِشَیءٍ أفضَلَ مِن مُواساةِ المُؤمِنِ، و هُوَ قَولُهُ تَعالی: «لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ. یعنی مؤمن با چیزی برتر از مواسات نسبت به مؤمن، به خداوند عزّ و جلّ نزدیک نشده است، و این همان سخن خدای متعال است که: «هرگز به نیکوکاری نخواهید رسید تا این که از آنچه دوست دارید، انفاق کنید».
شاهد دیگر تفسیر اسوه به مواسات، سیاق آیات احزاب است. در آیات قبل از آیه اسوه، سخن از برادری ناقصی است که با بخل شدید همراه است: أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ... أَشِحَّةً عَلَى اَلْخَیْرِ (احزاب١٩) است. یعنی منافقین به جای غمخواری و همدلی در ترس، طالب منافع خود هستند.
شرط استفاده از اسوه ایمان است. کسی که اهل ایمان نیست با مؤمنین هم برادری ندارد. اگر اسوه بودن را مواسات داشتن بدانیم رابطه بین شرط ایمان در آیه اسوه و اخوت مؤمنین در آیات قبلی بهتر فهمیده میشود. یعنی رسول الله برای کسی اسوه است که ادب برادری و شرط اخوت ایمانی را به جا بیاورد.
میتوان بین این دو معنا (اسوه به معنای مقتدا و اسوه به معنای اهل مواسات) به این نحو جمع کرد که اسوه کسی است که بین او و تاسیکنندگان مواسات باشد یعنی او در جهت تاسی خود را به مؤمنین با همدلی و غمخواری نزدیک کرده است.
پس تأسی و غمخواری با هم ملازم هستند و یک نکته مهم در بعضی روایات این است که تاسی به پیامبر رحمت و تخفیفی از سوی او برای تاسی کنندگان بود. یعنی پیامبر با بعد بشری خود ضعفهای انسانی را تخفیف می داد و مؤمنین با نظر به بعد بشری پیامبر، در ضعفهای خود رحمت خدا را احساس می کردند تا وقتی فعل نبی را دیدند بدانند مانند او سرزنش نمی شوند و عملشان رد نمی شود. مثلاً در روایتی می خوانیم که امیرالمؤمنین دلیل برخی افعال خود را این می داند که چون انبیاء آنها را مرتکب شده اند پس وصی از نبی معذورتر است. در آن روایت امام می فرماید که از انبیاء شش اسوه دارد: فَإنَّ لی بستَّهْ منَ الْأَنْبیَاء أُسْوَهْ و در پایان هر یک از اسوه ها می فرماید: فَالْوَصیُّ أَعْذَر (علل الشرایع، ج۱، ص۱۴۸) [1]. یعنی اسوه بودن انبیاء موجب می شود در فعل خود عذر موجه داشته باشیم . در روایتی دیگر پیامبر فرمود خداوند نسیان را بر من عارض نمود تا باعث رحمت بر امّت باشد؛ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِی أَنْسَاهُ رَحْمَهْ لِلْأُمَّهْ (الکافی، ج۳، ص۳۷۵)[2]. در روایت مشابه دیگر اسوه بودن و رحمت بودن پیامبر در کنار هم آمده است: فَصَارَتْ أُسْوَهْ وَ رَحْمَهْ رَحِمَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِهَا هَذِهِ الْأُمَّهْ( الکافی، ج۳، ص۲۹۴)[3].
امام صادق ( سعید اعرج گوید: شنیدم امام صادق (فرمود: رسول خدا (برای نماز صبح خواب افتاد و خداوند خواب را بر او غالب نمود تا اینکه خورشید طلوع کرد و این اتّفاق رحمتی از جانب پروردگار برای مردم بود مگر نمیبینی که اگر فردی تا طلوع آفتاب خواب بیفتد مردم وی را سرزنش میکنند و به طعنه میگویند بر نمازت مواظبت نمیکنی. لکن این امر سنّت و الگویی شد و مردی به مرد دیگر میگوید برای نماز خواب افتادی و او در جواب میگوید به تحقیق برای رسول خدا (نیز این اتّفاق افتاد پس این اتّفاق اسوهی نیکو و رحمتالهی برای این امّت بود.
[1] امام علی ( ابنمسعود نقل میکند: مردم در مسجد کوفه با هم مباحثه و محاجّه کرده و میگفتند: «چرا امیرالمؤمنین (با آن سه نفر مقاتله و منازعه نکرد همانطوری که با طلحه و زبیر و عایشه و معاویه مخاصمه فرمود»؟ این خبر به سمع مبارک امیرالمؤمنین (رسید امر فرمود منادی ندا کرده و بگوید: الصّلاهْ جامعه [یعنی برای نماز در مسجد گرد هم آیید] وقتی مردم اجتماع نمودند، حضرت بالای منبر رفته و حمد خدا و ثنای الهی را به جا آورده سپس فرمود: «ای مردم از شما خبر به من رسیده که چنینوچنان گفتهاید». مردم گفتند: «ای امیرالمؤمنین (بلی ما چنین گفتهایم». حضرت فرمود: «من در آنچه به جا آوردهام از [شش پیامبر] پیروی کردهام، خدای عزّوجلّ در قرآن میفرماید: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُول الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ مردم گفتند: «ای امیرالمؤمنین (آن پیامبرانی که شما از ایشان در کردارتان تبعیّت نمودهاید چه کسانی هستند»؟ حضرت فرمود: «اوّلین آنها ابراهیم (است که به قوم خود فرمود: و از شما، و آنچه غیر خدا میخوانید، کنارهگیری میکنم. (مریم/۴۸) سپس حضرت فرمود: «اگر بگویید ابراهیم (بدون اینکه مکروهی از قومش به او برسد از ایشان دوری گزید، کافر شدهاید و اگر بگویید به خاطر مکروهی که از ناحیهی آنها به حضرتش رسید از آنها دوری جست میگویم وصیّ پیامبر سزاوارتر است به اینکه به خاطر مکروهی که از ناحیهی دیگران به وی رسیده از آنها دوری گزیند و نیز از پسر خالهی ابراهیم (یعنی لوط (تبعیّت نمودهام چرا که به قوم خویش فرمود: [افسوس]! ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا تکیهگاه و پشتیبان محکمی در اختیار من بود! [آنگاه میدانستم با شما زشتسیرتان ددمنش چه کنم]!. (هود/۸۰) اگر بگویید: لوط بر منع آنها قدرت داشت چون تکذیب گفتهی او را کردهاید کافر میشوید و اگر
بگویید او اقتدار بر منع آنها را نداشت میگویم وقتی پیامبر قدرت بر منع دشمن نداشته باشد وصیّ بهواسطهی نداشتن قدرت در منع نکردن اولی به عذر میباشد. و از یوسف (نیز تبعیّت کردهام چراکه وی فرمود: پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بهسوی آن میخوانند!. (یوسف/۳۳) اگر بگویید حضرت یوسف (زندان را به خاطر آن از خدا خواست که پروردگارش او را مورد سخط و غضب خود قرار داده بود این کلام شما را کافر میکند و اگر بگویید مراد یوسف (از این دعا آن بود که پروردگارش به او غضب نکند پس زندان را اختیار کرد، میگویم، وصیّ به انزوا و عدم تعرّض سزاوارتر میباشد. و از جناب موسی (نیز تبعیّت کردهام زیرا وی فرمود: پس هنگامیکه از شما ترسیدم فرار کردم. (شعراء/۲۱) اگر بگویید: «موسی (بدون ترس از قومش گریخت چون تکذیب قول او را کردهاید کافر میشوید و اگر بگویید موسی (از ایشان ترسید، میگویم وقتی پیغمبر از دشمن خود بترسد وصیّ اولی به آن میباشد. و از جناب هارون نیز تبعیّت کردهام زیرا وی به برادرش موسی (گفت: فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند. (اعراف/۱۵۰) اگر بگویید: مردم هارون را خوار نکرده و مشرف به قتلش نشدند چون کلام پیامبر را تکذیب کردهاید کافر میشوید و اگر بگویید آنها او را ضعیف و خوار نموده و مشرّف به قتلش شدند لذا او ساکت شد و متعرّض آنها نگردید، میگویم پیامبر که چنین باشد وصیّ اولی به آن میباشد. و از حضرت محمّد (نیز تبعیّت کردهام چه آنکه آن حضرت از خوف دشمنانش گریخت و پناه به غار برد و من در بستر آن جناب خوابیدم. اگر بگویید؛ بدون هیچ خوفی از دشمنان حضرت گریخت، کافر میشوید و اگر بگویید از خوف گریخت و من در بسترش خوابیده و آن جناب از ترس آنها به غار پناه برد من که وصیّ او هستم سزاوارتر هستم به خوف».
أمیرالمؤمنین ( احْتَجُّوا فی مَسْجد الْکُوفَهْ فَقَالُوا مَا بَالُ أَمیرالْمُؤْمنینَ (لَمْ یُنَازع الثَّلَاثَهْ کَمَا نَازَعَ طَلْحَهْ وَ الزُّبَیْرَ وَ عَائشَهْ وَ مُعَاویَهْ فَبَلَغَ ذَلکَ عَلیّا (فَأَمَرَ أَنْ یُنَادَی الصَّلَاهْ جَامعَهْ، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعدَ الْمنْبَرَ فَحَمدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْه ثُمَّ قَالَ مَعَاشرَ النَّاس إنَّهُ بَلَغَنی عَنْکُمْ ... کَذَا وَ کَذَا قَالُوا صَدَقَ أَمیرُالْمُؤْمنینَ (قَدْ قُلْنَا ذَلکَ. قَالَ فَإنَّ لی بستَّهْ منَ الْأَنْبیَاء (أُسْوَهْ فیمَا فَعَلْتُ. قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فی مُحْکَم کتَابه لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُول الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ. قَالُوا وَ مَنْ هُمْ یَا أَمیرَالْمُؤْمنینَ (قَالَ أَوَّلُهُمْ إبْرَاهیمُ (إذْ قَالَ لقَوْمه وَ أَعْتَزلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ منْ دُون الله، فَإنْ قُلْتُمْ إنَّ إبْرَاهیمَ (اعْتَزَلَ قَوْمَهُ لغَیْر مَکْرُوهٍ أَصَابَهُ منْهُمْ فَقَدْ کَفَرْتُمْ، وَ إنْ قُلْتُمْ اعْتَزَلَهُمْ لمَکْرُوهٍ منْهُمْ فَالْوَصیُّ أَعْذَرُ. وَ لی بابْن خَالَته لُوطٍ أُسْوَهْ إذْ قَالَ لقَوْمه لَوْ أَنَّ لی بکُمْ قُوَّة أَوْ آوی إلی رُکْنٍ شَدیدٍ فَإنْ قُلْتُمْ إنَّ لُوطا کَانَتْ لَهُ بهمْ قُوَّهْ فَقَدْ کَفَرْتُمْ، وَ إنْ قُلْتُمْ لَمْ یَکُنْ لَهُ بهمْ قُوَّهْ فَالْوَصیُّ أَعْذَرُ. وَ لی بیُوسُفَ (أُسْوَهْ، إذْ قَالَ رَبّ السّجْنُ أَحَبُّ إلَیَّ ممَّا یَدْعُونَنی إلَیْه فَإنْ قُلْتُمْ إنَّ یُوسُفَ (دَعَا رَبَّهُ وَ سَأَلَهُ السّجْنَ بسَخَط رَبّه فَقَدْ کَفَرْتُمْ، وَ إنْ قُلْتُمْ إنَّهُ أَرَادَ بذَلکَ لئَلَّا یَسْخَطَ رَبُّهُ عَلَیْه فَاخْتَارَ السّجْنَ، فَالْوَصیُّ أَعْذَرُ. وَ لی بمُوسَی (أُسْوَهْ إذْ قَالَ فَفَرَرْتُ منْکُمْ لَمَّا خفْتُکُمْ فَإنْ قُلْتُمْ إنَّ مُوسَی (فَرَّ منْ قَوْمه بلَاخَوْفٍ کَانَ لَهُ منْهُمْ فَقَدْ کَفَرْتُمْ، وَ إنْ قُلْتُمْ إنَّ مُوسَی (خَافَ منْهُمْ فَالْوَصیُّ أَعْذَرُ. وَ لی بأَخی هَارُونَ (أُسْوَهْ، إذْ قَالَ لأَخیه یَا ابْنَ أُمَّ إنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی فَإنْ قُلْتُمْ لَمْ یَسْتَضْعفُوهُ وَ لَمْ یُشْرفُوا عَلَی قَتْله فَقَدْ کَفَرْتُمْ، وَ إنْ قُلْتُمْ اسْتَضْعَفُوهُ وَ أَشْرَفُوا عَلَی قَتْله فَلذَلکَ سَکَتَ عَنْهُمْ فَالْوَصیُّ أَعْذَرُ. وَ لی بمُحَمَّدٍ (أُسْوَهْ حینَ فَرَّ منْ قَوْمه وَ لَحقَ بالْغَار منْ خَوْفهمْ وَ أَنَامَنی عَلَی فرَاشه، فَإنْ قُلْتُمْ فَرَّ منْ قَوْمه لغَیْر خَوْفٍ منْهُمْ فَقَدْ کَفَرْتُمْ، وَ إنْ قُلْتُمْ خَافَهُمْ وَ أَنَامَنی عَلَی فرَاشه وَ لَحقَ هُوَ بالْغَار منْ خَوْفهمْ فَالْوَصیُّ أَعْذَرُ.(منبع دیگر:بحار الأنوار، ج۲۹، ص۴۳۸/ )
[2] پیامبر از امام صادق شنیدم که میفرمود: رسول خدا نماز خواند و در رکعت دوّم سلام داد فردی از عقب سؤال نمود: «ای رسول خدا آیا در حین نماز اتّفاق خاصی افتاد»؟ پیامبر فرمود: «چگونه»؟ گفتند: «در رکعت دوم نماز سلام دادید». پیامبر به شخصی به نام ذوالیدین که معروف به ذوالشمالین هم بود فرمود: «آیا چنین است»؟ جواب داد: «بله». پس آن حضرت نماز را اقامه نمود و چهار رکعت کامل بهجا آورد و فرمود: «خداوند این نسیان را بر من عارض نمود تا باعث رحمت بر امّت باشد آیا ندیدی اگر شخصی مرتکب این سهو شود سرزنش میگردد که نماز قبول نیست؟! گفته شد که نمازت مقبول نیست و هرکس بعد از این مرتکب این نسیان شود حکمش همین است». فرمود: «رسول خدا سنّتی بهجا گذاشت و این سنّت اسوه برای همگان شد و آن اینکه دو سجده سهو برای این مورد به جا آورد»؛ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِی أَنْسَاهُ رَحْمَهْ لِلْأُمَّهْ أَ لَا تَرَی لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَنَعَ هَذَا لَعُیِّرَ وَ قِیلَ مَا تُقْبَلُ صَلَاتُکَ مَنْ دَخَلَ عَلَیْهِ الْیَوْمَ ذَاکَ قَالَ قَدْ سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ وَ صَارَتْ أُسْوَهْ وَ سَجَدَ سَجْدَتَیْنِ لِمَکَانِ الْکَلَامِ.
[3] قَالَ رَجُلٌ لِرَجُلٍ نِمْتَ عَنِ الصَّلَاهْ قَالَ قَدْ نَامَ رَسُولُ اللَّهِ (فَصَارَتْ أُسْوَهْ وَ رَحْمَهْ رَحِمَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِهَا هَذِهِ الْأُمَّهْ( الکافی، ج۳، ص۲۹۴): امام صادق ( سعید اعرج گوید: شنیدم امام صادق (فرمود: رسول خدا (برای نماز صبح خواب افتاد و خداوند خواب را بر او غالب نمود تا اینکه خورشید طلوع کرد و این اتّفاق رحمتی از جانب پروردگار برای مردم بود مگر نمیبینی که اگر فردی تا طلوع آفتاب خواب بیفتد مردم وی را سرزنش میکنند و به طعنه میگویند بر نمازت مواظبت نمیکنی.
- ۰۲/۰۲/۱۸