جامعه شناسی ناتمام/ طباطبایی، مطهری، مصباح و جوادی آملی
اساتید محترم ، جوادی آملی و مصباح یزدی، از نظر عقلی نتوانسته اند وجود حقیقی جامعه را بپذیرند و دلالت آیات بر این مسئله ، آنچنانکه علامه طباطبایی و شهید مطهری بیان کرده اند، را نپذیرفته یا یقینی نمی دانند. ریشه این اختلاف نظر شاید در این مسئله باشد که هنوز ماهیت جامعه به خوبی تحلیل نشده است. شاید تفصیل و بسط نوع نگاه ملاصدرا به هویت انسانی – که استاد جوادی آملی اجمالا مطرح کرده است- بتواند پایه گذار نظریه تازه ای باشد...
***
از منظرهای متفاوتی می شود به موضوع جامعه نگریست اما مطمئنا دراین مجال کوته فرصت طرح یک مبحث بیشتر نیست. موضوع این مقاله نگاهی درون دینی به «جامعه گرایی» است و پاسخ به این پرسش که آیا جامعه اصالت دارد و می توان برای آن وجود حقیقی قائل شد؟ البته سه مفهوم«جامعه گرایی» ، «اصالت جامعه» و «وجودحقیقی جامعه» به یک معنی نیستند و قصد نداریم که هر یک از این مفاهیم هم مستقلاً تبیین شود. بلکه بحث بر سر این است که آیا جامعه مستقل از فرد وجود حقیقی دارد و می تواند فرد را تحت تأثیر خود قرار دهد؟ یا اینکه جامعه مجموعه ای از افراد است که با هم هماهنگ رفتار می کنند و هر وقت افراد بخواهند می توان جامعه ای دیگر ساخت؟
اهمیت این بحث این است که نحوه رفتار فرد در جامعه را جهت می دهد. چرا که بسته به میزان استقلال فرد ، انسانها می توانند در جامعه برای خود نقشی قائل شوند و نیز نوع و نحوه رفتار در جامعه بسته به دیدگاه اتخاذ شده در باب ماهیت جامعه است.
بحث جامعه گرایی در ایران متأثر از سالها مباحث سوسیالیستی نظریه پردازان مارکسیستی است که دیدگاهی تاریخ گرایانه در باب جامعه داشتند و به نظر می رسد مباحث مطرح شده درون دینی در باب این موضوع جنبه واکنش به دیدگاه یادشده را در باب جامعه و تاریخ داشته باشد چنانچه که کتابهای جامعه و تاریخ از شهید مطهری و جامعه و تاریخ از دیدگاه قران از استاد مصباح یزدی گویای پیوند مباحث جامعه و تاریخ هستند.
البته در باب تاریخ گروههای مختلفی اندیشه کرده اند: تاریخ انگاران مانند هگل و مارکس به جبر تاریخی معتقد بودند، معتقدان به فلسفه تاریخ از وحدت شئون فرهنگی و تمدن در ادوار تمدنی تاریخی می گویند، در عرفان نظری علم الاسماء تاریخی مطرح می شود که نظر به حکومت اسماء در ادوار تاریخی دارد و به عبارتی: حقیقت را به هردوری ظهوری است/ زاسما افتاده بر این جهان نوری است. تاریخی اندیشی با تاریخ انگاری یا حتی فلسفه تاریخ متفاوت است به معنای احوالات و اوقات داشتن و تعلق خاطر است. تاریخ اندیش به تعلقاتی که وجود و ماهیت او را ساخته می اندیشد. در باب تاریخ از دیدگاه قرآن کمتر سخن به میان آمده است اما در باب جامعه در چند دهه اخیر مباحث تا تحلیل نکات ظریف آیات و روایات هم پیش رفته است. شاید این مقاله مقدمه باشد در باب پیوند جامعه و تاریخ بدون منحصر شدن در بحث های مارکسیستی و سوسیالیستی.
دیدگاه طباطبایی و مطهری
به نظر می رسد باب بحث در باب جامعه از دید قرآن توسط علامه طباطبایی باز شده باشد ومی بینیم که این سنت فکری در میان علمای متأثر از او ادامه پیدا کرده است هر چند با سیری در آرآء آنها به اختلاف نظر قابل تأمل در این موضوع پی خواهیم برد.
در پاسخ به پرسش از ماهیت جامعه و اصالت آن، مطهری در مقام دلیل نقلی، مخاطبان خویش را به تفسیر المیزان ارجاع میدهد(مجموعه آثار، ج 2، ص 339). شهید مطهری سنت فکری استاد خویش یعنی علامه طباطبایی را ادامه می دهند که معتقد بود قرآن کریم جامعه را دارای سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور و طاعت و عصیان میداند. اگر جامعه اصلاً وجود حقیقی نداشته و اعتباری محض باشد این تعبیرها برای آن لغو و عبث خواهد بود، بنابراین خداوند برای جامعه، نوعی حیات میپذیرد و این نه از باب تشبیه و تنظیر، بلکه واقعیتی است که قرآن از آن پرده برداشته است.(تفسیر المیزان ذیل آیه 20 آل عمران)
آیات ذیل مواردی هستند برای اثبات اینکه قرآن کریم غیر از آنچه که براى افراد هست وجودى و عمرى و کتابى و حتى شعورى و فهمى و عملى و اطاعتى و معصیتى براى اجتماع قائل است، مثلا در باره عمر و اجل امتها مىفرماید:" وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ" براى هر امتى اجلى است که رسیدنش را نه مىتوانند جلو بیندازند و نه عقب." سوره اعراف آیه: 34"
و درباره کتاب خاص هر امتى مىفرماید:" کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا" و هر امتى به سوى کتابش خوانده مىشود." سوره جاثیه آیه: 28".
و در باره درک و شعور هر امتى مىفرماید:" زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ" عمل هر امتى را براى آن امت زینت قرار دادیم در نتیجه زشت را زیبا و زیبا را زشت مىیابند." سوره انعام آیه: 108".
و در باره عمل بعضى از امتها فرموده:" مِنْهُمْ أُمَّةٌ، مُقْتَصِدَةٌ" بعضى از امتها داراى درکى صحیحاند." سوره مائده آیه: 66".
و در باره طاعت امت فرموده:" أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ" امتى است قائم و شبزندهدار که آیات خدا را تلاوت مىکنند." سوره آل عمران آیه: 113".
و در باره معصیت امتها فرموده:" وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ، لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ" ، یعنى هر امتى در صدد بر آمد تا رسول خود را دستگیر کنند و با باطل علیه حق مجادله کردند تا شاید به وسیله آن، حق را از بین ببرند در نتیجه من آنها را به عذاب خود گرفتم و چه عقابى بود که بر سرشان آوردم." سوره غافر آیه: 5"
و نیز در باره خلاف کارى امت فرموده:" وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ".
دیدگاه مصباح یزدی
استاد مصباح یزدی جامعهگرایی از نظرگاه قرآنی را نقد می کند . او در فصل8 از بخش دوم کتاب « جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن» ابتدا لفاظی را که در قرآن کریم، بهمعنای «گروهی از انسانها» بهکار رفته است ذکر کرده و با توجه به موارد استعمال الفاظ مذکور، می گوید که قرآن، جامعه را اصیل و دارای وجود حقیقی نمیداند. و بعد در در قسمت دوم بحث خود، آیاتی را که معتقد است موهم اصالت جامعه است، و بههمینجهت، مورد استناد بعضی از دانشمندان و نویسندگان اسلامی واقع شده است آورده و مواضع خطا و اشتباه را که به این آیات کریمه متوسل شدهاند، ارائه میکند(جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص97).
مثلا مصباح یزدی به واژه های قوم اشاره می کند و می گوید: گروهی از انسانها یک «قوم» قلمداد شوند، اعتبار یک جهت وحدت و اشتراک درمیان آنان ضرورت دارد؛ اما این بدانمعنا نیست که هر قومی یا همه اقوام، عنصر عینی واحدی دارند، بهگونهایکه بتوان مجموع افراد قوم را «موجود واحد حقیقی» دانست.(همان، ص98)
یا در مورد امت می گوید: هر تعدادی از انسانها که بتوان جهت اشتراک و وحدتی در همه آنان لحاظ کرد، یک «امت» خوانده میشوند؛ و این ملاک وحدت میتواند هرچیزی باشد؛ و نمیتوان امر واحدی را نشان داد که همه «امت»ها در آن شریک باشند. (همان، ص101)
وی در ادامه صریحتر می گوید: به گمان ما بهترین دلیل بر اینکه امت، وجود عینی ندارد و درواقع جز یکایک افراد انسانی چیز دیگری موجود نیست، این است که در آیات مذکور، همه افعال به فاعلهای جمع مذکر نسبت داده شده است، نه به فاعلهای مفرد مؤنث؛ و این نشانة آن است که افعال از یکایک اعضای امت سر میزند، نه از خود امت، بهمنزلة یک موجود حقیقی مستقل.(همان، ص105) وی در ادامه بازهم به ضمیرهای جمع، که در آیات مذکور بهکار رفته است (همان، ص109) اشاره می کند.
مصباح یزدی وقتی به آیاتی می رسد که ضمیر مفرد به کار برده و نه ضمیر جمع و در نتیجه ظهور بیشتری در وجود مستقل جامعه دارد مانند آیه کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (جاثیه/28)می گوید حسابوکتاب امت از حسابوکتاب یکایک آدمیان جداست و بعد ادامه می دهد: در روز قیامت و در عالم آخرت، جامعه و زندگی اجتماعی در کار نیست؛ در آیه 95 سورة مریم آمده است: وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا؛«در روز رستاخیز، همگیشان تنها بهنزد او [خدای متعالی] میآیند».و در آیه 94 سورة انعام میخوانیم:وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى؛ «شما تکتک بهپیش ما آمدهاید»
البته مهم بود که عبارت قبلی آیه سوره جاثیه و در واقع کلمه کلیدی آن هم مطرح می شد: وَ تَرى کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَة و به این سوال پاسخ داده می شد که چگونه به یک امت شخصیت بخشی می شود تا حدی که تعبیر جاثیه (برزانو نشسته) برای آن به کار می رود؟ و نیز پاسخی به این سوال داده می شد که علت اینکه علاوه بر حشر فردی ، حشر گروهی (زمر) هم در قیامت وجود دارد چیست؟ وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً (زمر/71) وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً(زمر/73)
شاید یکی از ظاهر ترین آیات در بیان وجود مستقل قومی، آیه 14 شوره شمس و تحلیل امیرالمؤمنین از آن باشد : فعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا؛«آن (شتر) را (ثمودیان) پی کردند و پروردگارشان به گناهانشان نابودشان کرد و سرزمینشان را هموار ساخت.
حضرت امیرالمؤمنین، (ع) با اشاره به این آیه میفرماید:
أیَّهُا النّاس، إنَّما یَجْمَعُ النّاس الرِّضا وَالسُّخْطُ. وَإنَّما عَقَرَ ناقَهَ ثَمُودَ رَجَلُ واحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللّهُ بِالعَذابِ لَمّا عَمُّوهُ بِالرِّضا، فَقالَ سُبْحانُه:«فَعَقَروُها فَأَصبَحُوا نادِمینَ «ای مردم، فقط خشنودی و خشم است که انسانها را گرد میآورد. شتر ثمودیان را فقط یک مرد پی کرد؛ خدای متعالی، عذاب را بر عموم آنان فرود آورد، چراکه عمومشان از او خشنود بودند.
مصباح یزدی در اینجا بحث مبسوطی مطرح می کند و می گوید: همه قوم ثمود، شخص پیکننده را تشویق و ترغیب میکردند و در تصمیم و عمل او مؤثر بودند. در آیه 29 سورة قمر آمده است:فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ(ص116). و نیز: مقصود آن حضرت این است که هر انسانی مکلف است که هم خود، آنچه را باید، انجام دهد و هم دیگران را امربهمعروف کند؛ هم خود از آنچه نباید کرد، اجتناب کند و هم سایرین را نهیازمنکر کند. باید سعی کنیم که غریقان را بگیریم؛ با این کار میتوانیم گلیم خویش را از موج بهدر ببریم. مراد آن حضرت هرگز این نیست که در هر جامعهای یک «روح جمعی» وجود دارد، و اگر فردی مرتکب گناهی شد، باید همه افراد جامعه که اجزای بدن آن «روح جمعی»اند، کیفر ببینند! (ص120)
او در پایان نقدهای خود، در باب روایت منقول از پیامبر که می فرماید مَثَلُ المُؤِمنینَ فی توادِّهِمْ وتَراحِمُهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدٍ إذا شْتَکی عُضْوٌ مِنْه تُدَاعی سائرُهُ بِاْلحُمّی والسَّهَرِ؛ «مؤمنان، در اینکه به همدیگر مودت و رحمت دارند، مانند یک پیکرند که هنگامیکه عضوی از آن بهدرد میآید، دیگر اعضا، با تب و بیداری، یکدیگر را فرامیخوانند». می گوید:
این سخن نیز، اولاً: همه افراد هر جامعهای را شامل نمیشود، بلکه فقط مؤمنان را دربرمیگیرد؛ و ثانیاً: مؤمنان را هم «یک تن» نمیداند، بلکه «مانند یک تن» میانگارد؛ یعنی جامعه مؤمنان یک واحد حقیقی نیست؛ شبیه یک واحد حقیقی است (ص124).
و به طور کلی آیت الله مصباح یزدی معتقد است : برای وجود حقیقی و شخصی داشتن جامعه، نه استدلال فلسفی و برهان عقلی داریم و نه شواهد علمی و مؤیّدات تجربی و نه آیات قرآنی و دلیل نقلی.
دیدگاه جوادی آملی
آیت الله جوادی آملی ذیل بحث علامه طباطبایی ملاحظات فلسفی فراوانی دارد. به نظر می رسد که وی دلالت آیاتی که علامه طباطبایی و بالتبع شهید مطهری بر وجود حقیقی جامعه پذیرفته اند، را یقینی نمی داند چرا که معتقد است : حقیقی یا اعتباری دانستن جامعه، مسئلهای تعبدی نیست تا ظواهر الفاظ در آن حجت باشد. گیریم که ظاهر چند آیه بر حقیقی بودن جامعه دلالت کند، نمیتوان اصالت و حقیقت داشتن جامعه را به اثبات رساند، چون ظواهر نقلی، رهاوردی جز مظنه ندارند... بر این اساس، اسنادِ یقینی اصالت جامعه و استقلال امت به قرآن کریم ناصواب است.(جامعه در قرآن - صفحه 313)
او – ظاهراً همانند مصباح یزدی- معتقد به انحلال جامعه در معاد است(جامعه در قران، ص337) و نهایتا سخن خودرا تکرار می کند که: حضرت استاد علامه طباطبایی وجود عینی کثرت عددی را توجیه میفرمودهاند، آیاتی را که برای امت، کتاب، مسئولیت، قائد و مانند آن قرار میدهد طبق ظاهر آنها تفسیر فرمودهاند.(جامعه در قرآن - صفحه 345)
با این وجود، جوادی آملی در یک بحث عالمانه و هوشمندانه پای حکمت متعالیه ملاصدرا را به بحث جامعه باز می کند و جامعه را نه تنها بر فرد بلکه در شکل گیری ذات انسان موثر می داند. وی معتقد است هویت انسانی هر فرد بر مبنای افلاطونیان و ارسطوئیان همراه با پیدایش و آفرینش وی پدید میآید و هیچ عامل بیرونی در تأمین هویت اصیل او سهیم نیست؛ ولی بر مبنای صدرائیان با تأثیر علل و عوامل خارجی از گوهر ذات او پدید میآید( همان، صفحه 322)
او در توضیح حکمت متعالیه صدرایی که روح انسان را جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء میداند، می گوید هر فردی در آغاز پیدایش خویش «حیوان بالفعل» و «انسان بالقوه» است و بر اساس اصالت وجود، تشکیک وجود و اشتداد وجود به عنوان حرکت جوهری، روح انسانی که در آغاز جسمانی بود، سرانجام مجرّد و روحانی میشود و فردی که انسان بالقوه بود، انسان بالفعل میگردد. بنابر این مکتب، هویّت انسانی فرد در درون با تحریک محرک خارجی از قوه به فعل میآید. البته محرّک واقعی و اصیل همانا عنایت الهی است؛ ولی علل و عوامل مباشر و قریب، اموری دیگرند که بعداً مطرح خواهد شد.(همان)
البته ایشان طرح اصالت جامعه به معنای اثرگذاری در پیدایش هویت انسانی بر مبنای حکمت متعالیه را در همین جا ختم کرده و ادامه نمی دهد چون آن را به عنوان یک احتمال و در حدّ فی الجمله نه بالجمله بجا می داند و معتقد است گرچه هرگونه تحوّل جوهری در حکمت متعالیه ممکن است؛ لیکن نمیتوان تمام تغییرها را برعهده جامعه دانست(همان)
در جایی دیگر ایشان بازهم نکته ای هوشمندانه را مطرح می کند وامامت را عامل تحقق عینی جامعه می داند: اگر امامت امام معصوم(علیهالسلام) و ولایت تکوینی و تشریعی انسان کامل نسبت به امت خود مایه تحقق عینی جامعه باشد، آنگاه حضور جامعه با روح جمعی، کتاب ویژه داشتن جامعه، دعوت جامعه به نام امام آن جامعه که از آیه یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم(اسراء/71) برمیآید معنای خاص خود را پیدا میکند؛(جامعه در قرآن - صفحه 343)
از آنجا که این نکات به صورت پراکنده مطرح می شوند و مشروط و با «شاید» و «اگر» همراه هستند در جمع بندی صراحت پیدا نمی کنند لذا نمی توان موضع شفاف و صریحی از آیت الله جوادی آملی در باب جامعه ذکر کرد و لذا باید گفت ماجرا ادامه دارد و جامعه شناسی هنوز به نقطه کانونی خود نرسیده است گرچه می توان گفت با مسائل مطرح شده توسط ایشان قابلیت طرح بنیاد جامعه شناسی اسلامی را وجود دارد.
جمع بندی و نتیجه گیری/ جامعه شناسی ناتمام
اساتید محترم ، جوادی آملی و مصباح یزدی، از نظر عقلی نتوانسته اند وجود حقیقی جامعه را بپذیرند و دلالت آیات بر این مسئله ، آنچنانکه علامه طباطبایی و شهید مطهری بیان کرده اند، را نپذیرفته یا یقینی نمی دانند. ریشه این اختلاف نظر شاید در این مسئله باشد که هنوز ماهیت جامعه به خوبی تحلیل نشده است. همانطور که نظریات در باب تاریخ متفاوتند و از جبرگرایی تا علم الاسماء گسترده هستند جامعه را هم می توان از سمت سوسیالیستی به سمت تعریفی توحیدی مطابق آیات قرآن پیش برد به نحوی که آیات متفاوت در باب فرد و جامعه جمع شده و از معنی متفاوتی حکایت کنند. شاید تفصیل و بسط نوع نگاه ملاصدرا به هویت انسانی – که استاد جوادی آملی اجمالا مطرح کرده است- بتواند پایه گذار نظریه تازه ای باشد. از طرفی ایشان – که اکنون باید بگوییم تنها منبع مناسب برای تحول در جامعه شناسی اسلامی است- در بحثی اجمالی امامت را عامل تحقق عینی جامعه می داند این بحث مهم در مباحث جامعه شناسی مغفول مانده است. از دید قرآن، جوامع و گروهها در امام و رهبر خود خوانده می شوند چنین تعبیری از وجود حقیقی جامعه با نگاه غربی متفاوت است. وجود امام مردم هم فرد و هم جامعه را اصیل می شمارد.
به هر حال باید این را بدانیم که در دیدگاه توحیدی انسان عین فقر و نیاز است و اصالت فرد نباید به گونه ای تفسیر شود که ربط او را نادیده بگیرد. در ربط انسان به خداست که جامعه شکل می گیرد. ارائه تصویر توحیدی از جامعه می تواند درتکمیل مسیر عبودیت بسیار راهگشا باشد.
- ۹۴/۰۲/۱۵