آیات ولایت و امامت خلاف سیاق هستند؟
اشکال بر رویکرد قرآنی به ولایت و امامت، فقط نبودن نام امام در قرآن نیست بلکه پرسش دیگر این است که چرا آیات ولایت در دل آیات دیگر و اصطلاحاً خلاف سیاق هستند؟
آیه تطهیر در آیات نساءالنبی است
آیه اکمال در احکام حج است
آیه ولایت و آیه تبلیغ در آیات یهود و نصارا هستند
نفی سیاق در روایات بر مبنای ذووجوه و ذو بطون بودن آیات قابل درک و تبیین است. روایت مهم منابع شیعی این مسئله را به نحو مناسبی تبیین می کند: إِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْناً وَ لِلْبَطْنِ بَطْناً وَ لَهُ ظَهْراً وَ لِلظَّهْرِ ظَهْراً وَ لَیْسَ شَیْءٌ أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ وَ إِنَّ الْآیَةَ یَنْزِلُ أَوَّلُهَا فِی شَیْءٍ وَ آخِرُهَا فِی شَیْءٍ وَ هُوَ کَلَامٌ مُتَّصِلٌ یَتَصَرَّفُ عَنْ وُجُوه (عیاشی، 1380، ج1، ص12). این روایت مسئله خلاف سیاق بودن یک وجه و بطن را تبیین می کند و علت این امر را وجود بطن در قرآن می داند.
یکی از شواهد قرآنی هدایت باطنی ائمه، خلاف سیاق بودن آیات ولایت است. بلکه برعکس هم می شود گفت توجیه ناهماهنگی سیاق با کمک تفسیر باطنی امامت موفق تر است: آیات ولایت که خلاف سیاق هستند را می توان با تفسیر تأویلی توجیه کرد. همانطور که آیات مهدویت هم خلاف سیاق تفسیر می شوند و از طرف دیگر در روایات، اهل بیت مصداق اتم مؤمنان بیان شده اند.
ولایت، ایمان، امام و اهل بیت دو معنای ظاهری و باطنی دارند: در معنای ظاهری با کفر و شرک و دیگر ادیان تقابل هست و در معنای باطنی با نفاق و غفلت و جاهلیت.
شهید مطهری در پاسخ به اینکه چرا آیات امامت و ولایت در دل آیات دیگر مطرح شده اند. پاسخهایی مطرح می کند:
«رمزی که برای این کار هست، هم از اشاره خود آیه قرآن استفاده میشود و هم در روایات ائمه ما به همین مطلب اشاره شده است و آن این است که در میان تمام دستورات اسلامی هیچ دستوری نبوده است مثل امامت امیرالمؤمنین و خصوصیت خاندان پیغمبر که اینهمه کم شانس اجرا داشته باشد، به این معنا که به دلیل تعصّباتی که در عمق روح مردم عرب وجود داشت، آمادگی بسیار کمی برای این مطلب به چشم میخورد... در اینجا وَ اخْشَوْنِ کنایه است از اینکه از خودتان بترسید؛ از من بترسید از باب اینکه از خودتان بترسید» (امامت و رهبری، ص121و122)
بعد ادامه می دهد: «عرفا میگویند مسأله امامت و ولایت باطن شریعت است؛ یعنی کسی به این مطلب میرسد که اندکی از قشر عبور کرده باشد و به مغز و لُبّ پی برده باشد؛ و اساساً مسأله امامت و ولایت در اسلام یک مسأله لُبّی بوده یعنی افراد عمیق آن را درک میکرده و میفهمیده اند، دیگران دعوت شده اند که به این عمق برسند، حال برخی میرسند و برخی نمیرسند». (همان، ص125و126).
شهید مطهری پاسخ دوم را از منظر عرفا مطرح می کند ولی به صورت گذرا و اشاره وار آن را اجمالی باقی می گذارد.
آیات اولی الامر، ولایت، اکمال الدین و اتمام النعمه، تطهیر، تبلیغ همگی دو لایه معنایی دارند. لایه ظاهری و تنزیلی بر اساس سیاق آیات قابل تفسیر است. اما در لایه باطنی و تأویلی می فهمیم که بدون تفسیر این آیات به مقام ائمه طاهرین و اهل بیت نبی اولاً فهم کامل این آیات رخ نمی دهد و ثانیاً برخی اشکالات و سؤالات در مورد الفاظ و جمله بندی آیات بی پاسخ می ماند و ثالثاً عمل به سیاق ظاهری آیات بدون کمک از تأویل نهایتا ابتر می ماند. عمل به ظاهر بدون مدد از باطن به قشریگری و ظاهرگرایی و نقص در دین داری از طریق نقص در صبر و یقین می انجامد.
به تعبیر دیگر با تفسیر دولایه تنزیلی تأویلی برخی اشکالات اهل سنت بر مفسران شیعه پاسخ دیگری می یابد. یعنی در ظاهر آیات تبلیغ و ولایت مقابله با اهل کتاب هستند ولی این مقابله بدون توسل به ولایت اهل بیت ناقص یا ناپایدار است.
علامه طباطبایی و دیگران ابتدا سنخیت با سیاق برای این آیات را نفی می کنند. مثلا آیه اکمال دین جز در معنای خلافت امیرالمؤمنین نمی تواند پاسخگوی این پرسشها باشد که چرا کفار طمع در دین مأیوس شدند؟ کجا کمال وتمام شده؟ چرا نباید از کفار بترسیم؟ چرا اکنون باید از خدابترسیم؟ اما علاوه بر این نحوه بحث، باید بدانیم چرا ظاهر آیات منشأ سوءتفاهم است؟! اینجاست که بیان علامه طباطبایی در تفکیک کمال و تمام بسیار راهگشاست.
در آیه اکمال خداوند به دو نوع پایان برای دین اشاره می کند که می تواند رابطه ظاهر و باطن را تبیین کند. از سخنعلامه در مورد تفاوت اکمال و اتمام می توان به یک نتیجه مهم متناسب با پاسخ شاگرد شهیدش رسید.
آیت الله جوادی آملی در تفاوت این دو سخن دیگری دارد و میگوید: کمال شیء رسیدن آن به غرض خود است پس کمال مرحله ای بالاتر از تمام است. برخی گفته اند تمام بیشتر در کمیات و کمال در کیفیات استعمال می شود. تمام پیشرفت افقی و کمال پیشرفت عمودی است(تسنیم، ۲۱، ۵۶۶). هر کاملی تام است ولی هر تامی کامل نیست (همان، ص ۵۹۶).
اما خلاصه دیدگاه علامه این است که چیزی اگر یکی از اجزائش نباشد و اثرش از بین برود مانند روزه، آن را «تمام» می نامند: اتموالصیامالی اللیل. اما قسم دیگر (کمال) چیزی است که هر جزئش بهاندازه خود بر آن اثر بگذارد. مانند ولتکملوالعده.
به نظر می رسد بیان علامه با شواهد قرآنی همراه است. بر این اساس کمال بدون تمامیت مفید و مرضی نیست.
تفاوت کمال و تمام همان تفاوت کثیر و واحد است. اگر اینتفاوت را سیاق این آیه ببینیم می توان گفت کمال در تفصیل جزئیات محرمات محقق شده است: از ۴ مورد در سوره های بقره وانعام و نحل به ۱۱ مورد در این سوره آخر. چهار حرام (مردار، خون، خوک، فسق) در اینجا مشابه چهار مورد سوره های بقره و انعام ونحل هستند. محرمات دیگر در اینجا از مصادیق میته ( المنخنقه والموقوذه والمتردیه والنطیحه و ما اکل السبع) و فسق (ما ذبح علی النصب و ان تسقسموا بالازلام) هستند. علامه بر این اساس نتیجه می گیرد که در آیه محرمات جدیدی تشریع نشده است. ولی باید دانست تفصیل جزئیات هم نوعی تکمیل دین محسوب می شود.
تا اینجا سخن در اکمال دین بود اما تا اتمام نعمت نباشد، این جزئیات تکمیلی برای حصول رضایت الهی و یأس کفار کافی نیست.
دین متعلق به بندگان است (دینکم) ولی نعمت به خدا منتسب است (نعمتی). دین جنبه کثرت و نعمت جنبه وحدت دارد. اینتفاوت نشان می دهد رضای الهی علاوه بر «کمال» تدریجی، جز با «تمامیت» ذاتی دست یافتنی نیست. همانطور که اکمال دین با اتمام نعمت مورد رضایت خداست. به تعبیر دیگر ظاهر دین(حرام و حلال؛ مانند ۱۱ حرام اخیر) توأم با باطن آن (ولایت) مورد رضای الهی است. به تعبیر علامه طباطبایی: اسلام دین است و از جهت عمل به آن، از آنجهت که مشتمل بر ولایت خدا و رسول و اولیاء بعد از رسول است، نعمت است (طباطبایی، 1374،ج5، ص 274).
آیه اکمال هم در مورد محرمات و حج است اما باطن حج مقام ابراهیمی است و بدون توسل به آل ابراهیم حج ناتمام است و باطن کعبه شناخته نمی شود و نیز نعمت حقیقی نه ظاهر ارزاق دنیوی بلکه نعمت ولایت است که با آن این نعمتها معنای خود را می یابد و بالتبع محرمات هم بدون بیان خط قرمز نهایی معنای خود را نمی یابد. آیه اکمال گرچه ظاهرا در سیاق حج است اما با تفکیک اکمال و اتمام میتوان به تأویل آیه پی برد. روایات هم میگوید باطن کعبه امام است و اتمام حج زیارت امام است.
این تفسیر باطنی و ولایی از اکمال دین و اتمام نعمت چند فایده دارد:
اولا بین تأویل شیعی و ظاهر و سیاق آیات پیوندی برقرار می شود ثانیا نحوه تأویل صحیح ومعقول آیات مشخص می شود و جایگاه باطنی امر امامت و ولایت (به تعبیر شهید مطهری، مسئله لبی) بیشتر تبلیغ می شود ثالثا تفسیر صحیحی از آیه فلاتخشوهم واخشون به دست می آید و جایگاه «نفاق» در اینجا (که نسبت جدی با باطن دین دارد) موجه تر نشانداده میشود. به قول علامه طباطبایی: چگونه ممکن است خدا با صورت ظاهری دین و با وجود منافقین خدا منت بگذارد که دینشان را کامل ونعمت را تمام کرده است؟ در حالی که هم العدو فاحذرهم (منافقون۴) و «ما کنت متخذالمضلین عضدا» (کهف۵۱).
در مورد آیه تطهیر که در سیاق آیات نساءالنبی آمده، هم میتوان بر اساس لایه باطنی آیه توضیحی ارائه کرد: در قرآن هرجا البیت آمده یا کعبه منظور است یا باطن کعبه. ال در البیت آن را معرفه می کند؛ بیتالله و البیت یک معنا دارند. وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اَللّهِ (نساء١٠٠) یعنی کسی که از بیت خود به البیت یعنی بیت الله هجرت کند. پس همانطور که کعبه و البیت و بیت الله باطن دارد حج بیت همدولایه ظاهری و باطنی دارد. به همین ترتیب، بیوت با البیت هم فرق دارند؛ در بیوت ذکر خدا هست ولی به حد طهارت البیت نمی رسد. در سوره احزاب سخن از «بیوتکن» است ولی وقتی سخن به البیتمیرسد تطهیر کامل اراده میشود: یطهرهم تطهیراً. بیوت اهل بیت نبی می تواند از یک لحاظ بیوت النبی(احزاب۵۳) باشد ولی از لحاظی دیگر به همسران منسوب شود: بیوتکن. در صورت اطاعت از خدا و رسول بیت به صاحب بیت ارجاع داده شده و بیوت به البیت تبدیل می شوند. با این ارجاع بیوت به البیت، اتصال و وحدت سیاق آیات۳۳و۳۴ احزاب حفظ می شود: وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ؛ خلاصه اینکه خداوند میخواهد بیوت به البیت تبدیل شوند و آیه تطهیر را نازل میکند.
***
نکته مهم این است که در این تفسیر دو لایه دلایل مفسرین در اثبات مقام امامت و ولایت علی ع همچنان کاربردی است اما پاسخ به اشکالات با تبیین بهتری ممکن می شود. نکته مهم دیگر این است که تفسیر دولایه ضروری بودن مسئله امامت را انکار نمی کند بلکه به بیان شرایط تحقق آن و نحوه ورود به مسئله می پردازد.
آیات مشهور ولایت مانند آیات تأویلی دیگر همگی با دلالت باطنی بر مقام ولایت دارند. نباید سیاق را به هم زد و پذیرفت که آیات جابجا شدند بلکه لایه باطنی گویای ولایت است و در کلمات ظاهری آیه شواهد وجود دارد. ظاهربینان نمیتوانند این ناهماهنگی ظاهری سیاق را بفهمند چراکه اصولاً نظم قرآن پریشان است.
- ۹۶/۰۳/۲۳