جنگ و قلب در سوره انفال
سوره انفال سوره مدنی است که بیشتر درباره جنگ و هجرت و اقتصاد است. اما در این میان آیات ویژه ای از اصول توحیدی و معنوی دارد که همچون سور مکی معرفت بخش و روح افزاست.
نکته ای که علامه طباطبایی چند بار بر آن تأکید می کند این است که سوره انفال منحصر به جنگ بدر نیست بلکه باید آن را به صورت عمومی فهمید. به عنوان نمونه آیت الله جوادی آملی در مفهوم انفال توسعه می دهد: «ذات اقدس الهی در پاسخ یسئلونک عن الانفال، به جای ضمیر اسم انفال را تکرار می کند تا کسی نپندارد تنها حکم انفال بدر است بلکه جواب متناسب با نیاز هر زمان است و شامل نفت و معادن و... هم می شود. تسنیم،ج۳۲، ص۵۸». اگر قرآن را جاودان بدانیم در تفسیر خود این امدادها را نباید به جنگ بدر منحصر کنیم و بلکه همچنان باید مؤمنانه استغاثه کنیم...
مسئله مهم سوره انفال در مورد قلب و آثار آن است. نکته مهمی است که علامه در اینجا به آن نپرداخته:
چطور ذکر خدا هم موجب ترس و لرزش قلب و هم موجب اطمینان قلب است؟! علامه ذیل آیه ۲۸ سوره رعد به تفاوت آثار ذکر خدا پرداخته است: اطمینان قلب با آیه سوره انفال که مىفرماید:" إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ" منافات ندارد، زیرا ترسى که در این آیه آمده ترسى نیست که با اطمینان منافات داشته باشد، بلکه حالتى است قلبى که طبعا قبل از آمدن اطمینان عارض قلب مىشود، هم چنان که آیه" اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ" هم این معنا را افاده مىکند.
در این سوره قلوب وجله سخن به میان می آید. اما می بینیم که بنابرآیات قرآن قلب هم وجله است و هممطمئن. این به دلیل خصوصیت تقلب در قلب است. وجله با خوف فرق دارد؛ خوف متضاد رجا و وجله متضاد مطمئن و به معنی قلق و اضطراب وتحرک و بلکه به معنی تقلب مستمر است. «طبع»، زدن بر چیزی است تا حالت و شکل ویژهای بگیرد، پس در آن دو قیدِ «ضرب» و «تثبیت بر حالتی» اعتبار دارد؛ مانند طبع الدرهم (سکّه زدن) و طبع اللِّبن (خشت زدن).[تسنیم، جلد 21، صفحه 292] این معنا برای آیه قَولِهِم قُلوبُنا غُلفٌ بَل طَبَعَ اللهُ عَلَیها نشان می دهد که می توانیم بگوییم ظرف یهود پرشده بود یعنی سخت و قالب زده بود. قلب طبع خورده همان قلب قسی و مریض است که تسلیم نیست.
مسئله مهم دیگر این سوره رابطه جنگ و قلب است. امدادها در این سوره نزول ملائکه و باران و خواب سبک هستند
در اینجا مؤمنین با اطمینان قلب پیروز می شوند و در واقع جنگ اصلی جنگ قلبی است و وظیفه مؤمن: ایمان، توکل، اطاعت، استغاثه، عدمتنازع است. قلبی بودن جنگ دومعنی دارد: ۱.عامل اصلی پیروزی روانی وذهنی است ۲. عامل اصلی پیروزی خداست(فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم). با طرح مسئله به صورت امربین الامرین (و ما رمیت اذ رمیت) می توان نقش قوت جنگی را هم تعریف کرد.
در اینجا علامه طباطبایی می نویسد: نتیجه گیری در صدر آیه در جمله فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ متعلق است به مضمون آیات قبلى که إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ ..." چون این آیات منتهایى را که خدا بر ایشان نهاده بود برمىشمرد و پیروزی را نتیجه امدادهای غیبی می داند.
فرار از جنگ و زحف هم به دلیل توکل نکردن و عدم توجه به امدادهای الهی گناه شمرده می شود. سلم و سازش در صورت عدم علو گناه است نه در هر صورت (سوره انفال در موضوع برجام بسیار قابل بحث است).
حیلوله خدا میان انسان و قلبش چند نتیجه دارد:
۱. خدا می تواند میان انسان و خواسته ها و تمایلاتش حائل شود.
۲. خدا از خود او به او نزدیک تر است: این آیه بیشتر از همه آیات مشخص می کند که خدا چقدر به ما نزدیک است؟
در تفسیر تسنیم چهار نوع تعبیر در مورد قرب خدا به ما به ترتیب فهرست می شود که با کمی تعابیر اضافی به این شرح تقدیم می شود:
مراحل قرب الهی:
اول:وقتی خدا را بخوانیم خدا نزدیک است فانی قریب.
«خدا نزدیک است» جمله اجمالی است و باید بیشتر توضیح داده شود:
دوم: نحن اقرب الیه منکم: خدا از شما هم به او نزدیک تر است.
بازهم همه حقیقت گفته نشده است!
سوم:نحن اقرب الیه من حبل الورید: خدا از رگ گردن به انسان نزدیک تر است.
اما باز هم باید آشکارتر سخن گفت:
چهارم: ان الله یحول بین المرء و قلبه. خدا نه تنها از رگ گردن بلکه از خودش و حقیقت او (قلبه) به وی نزدیکتر است.
۳. خدا مالک حقیقی اوست و بیشتر از او به خودش تسلط دارد. این تعبیر از مالکیت طولی شدیدتر است. علامه طباطبایی از این آیه مالکیت خداوند را نتیجه می گیرد و البته به این روایت مشهور هم در متن اصلی اشاره می کند که
۴. برای داشتن قلب سلیم باید از خدا کمک گرفت. استغاثه اینجا معنی دارد.
۵. قلب انسان حریم امنی است که هرگز یقین او خطا نمی کند پس می توان از آن استفتا کرد. اساساً اطمینان قلب ملاک تشخیص نیکی و گناه است. در روایات آمده است: البرّ ما اطمأنّ إلیه القلب و اطمأنّت إلیه النّفس و الإثم ما حاک فی النّفس و تردّد فی الصّدر و إن أفتاک المفتون.
خداوند حتی از مشرکین هم استفتا می کند: فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ (صافات11)، فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (صافات149) چون استفتا انسان را با ذات خود مواجه می کند.
نتیجه نهایی حیلوله خدا حیات بخشی است. علامه انواع حیات را بررسی می کند و می فهمیم استجابت دعوت پیامبر در هر نوعی، حیات بخش است و این آیه محدود به دعوت جهاد نیست. در لحظات مختلفی ما در معرض دعوت هستیم و با پاسخ مثبت نسیم زندگی وزیدن می گیرد. علامه معنای دعوت در این آیه را توسعه میدهد و آیت الله جوادی آملی بیشتر توسعه می دهد و معتقد است: استجابت دعوت شخصیت حقوقی رسول بعد از مرگ هم عامل حیات است و اجابت دعوت عالمان دین که ورثه الانبیاء هستند نیز حیات آفرین است.(تسنیم، ج۳۲، ص ۲۸۶).
- ۹۷/۰۴/۲۳