تفسیر روشنفکرانه از آیات پوشش
رضا بابایی این روزها به نویسنده ای عصبانی و انتقادی تبدیل شده و کمر همت بسته تا هنجارهای نظام رسمی دین را به چالش بکشد.
گرچه راقم این سطور موافق هر نوعی از اجبار در حجاب نیست (بین حجاب قانونی و اجباری می توان تفکیک کرد) و همه ابعاد تفکرات مشهور و قالبی از پوشش را مطابق هدف قرآن نمی داند (و لذا جداگانه باب تفکر در آیات پوشش را آغاز کرده ام) اما نوشته اخیر بابایی فراتر از نظام رسمی حجاب است و در باب پوشش حاوی اظهارات مبهم تفسیری است.
او میگوید پوشش زن، مهمترین مسئلۀ فرهنگی، دینی، حقوقی و امنیتی ایران در چهل سال گذشته و تنها یا مهمترین توقع جمهوری اسلامی از زن مسلمان و حتی نامسلمان است!!
این اظهاز نظر بسیار غیرمنصفانه و در جهت سطحی دیدن دغدغه های قانون و اسناد فرهنگی و آثار و سخنان بزرگان که هم درباره مسائل زنان در غیرحوزه پوشش سخن گفته و هم مسائل آموزش، علم و تربیت را در همه حوزه ها هدف قرار داده اند. طبیعتا نتیجه این اظهار نظرهم همغلطدر اندرغلط خواهد بود!! فعلا با این بی انصافی کاری نداریم و وارد اصل مطلب می شویم.
نکته مهم تر این است که او به استناد متون دینی ادعا می کند پوشش زن مانند پوشش مرد، امری عرفی است که البته شریعت نیز توصیههایی دربارۀ آن دارد. بنابراین، پوشش زن و مرد، تحت هیچ قانون ثابتی! درنمیآید! اما هیچ استنادی را مطرح نمی کند تا کلمات سیال و مبهم او را بتوان دقیقاً تحلیل کرد.
بابایی در همین نوشته در ادعایی عجیب می نویسد: پوشش عرفی زن، مستقلا در هیچ جامعهای مفسده عمومی و فراگیر برنمیانگیزد؛ حتی اگر آن پوشش بسیار کمتر از پوشش زن در عرفی دیگر و در جامعهای دیگر باشد! او برای اینکه ذهن خواننده را پذیرای این ادعا کند آدرس غلط می دهد و می گوید پوشش زن مالایی در ایران بدحجابی است و آنچه شرع در ایران به آن رضایت میدهد، در افغانستان بدحجابی است. چرا؟ چون عرف این جوامع متفاوت است؛ اگرهرسه کشور، اسلامی است. او زیرکانه از گفتگو درباره کف و حداقل پوشش فرار می کند و از آثار فرهنگی بدپوششی غربی های چشم و دل سیر! سخنی نمی گوید.
بابایی در ادامه بازهم بر سیال بودن قانون پوشش در اسلام تأکید می کند و بدون تحلیل آیات و روایات پوشش، به حاشیه وارد می شود و مدعی می شود در قرآن و روایات، هیچ توصیهای دربارۀ حجاب زن نیامده است که در زمان نزول قرآن یا صدور روایات، متعارف نبوده است. هرچند در ادامه ادعای خود را نقض می کند و می گوید گروهی از اعراب تازهمسلمان، همینمقدار را هم مراعات نمیکردند و قرآن از آنان میخواهد به پوشش معمول و متعارف در جامعه تن دهند! اکنون معلوم نیست دستور قرآن مخالف عرف است یا مروج عرف؟!
بابایی که نمیخواهد منکر آیات پوشش شناخته شود ادامه می دهد: در برخی آیات و روایات که شمار آنها نیز اندک است! و حتی مخاطبان خاص!(مانند همسران پیامبر یا مؤمنان سرشناس، کنیزان و زنان اهل کتاب) دارد، پارهای! توصیهها دربارۀ حجاب به چشم میخورد که اندکی! فراتر و گاهی فروتر از عرف زمان است.
او به این نحوه نقل مبهم از قرآن و حدیث بسنده نمی کند و ادعای خود را تکرار کرده و اضافه می کند: این توصیهها تعیین حجاب شرعی برای همۀ مسلمانان در همۀ زمانها و مکانها نیست؛
بابایی این حقیقت بزرگ را نادیده می گیرد که پوشش نشانه شناخته شدن و فخر مؤمنین است و فقط بحث را عرفی می انگارد. اگر قرآن حدود پوشش را دقیقا تعیین نکرده ولی در روایات دقیقا تعیین شده(وجه و کفین) برای این است که برخی مراتب پوشش با بالا رفتن رتبه ایمان شایستگی تحقق دارند پس تعیین نکردن حدود همیشه برای عرفی کردن آن نیست بلکه گاهی برای ارزش دادن به آن و دور نگه داشتن از افراد ناشایست است.
در قرآن دو آیه صریحا در باب پوشش و چند آیه غیرمستقیم در این موضوع آمده است ولی معلوم نیست معیار بابایی چیست که آنها اولاً اندک ثانیاً دارای مخاطب خاص و ثالثاً عرفی تفسیر می کند. مگر مثلاً آیات ربا و شراب چند مورد هستند؟ آیات پوشش اولاً در حد خود اندک نیستند و ثانیاً برای تشخیص و تمایز مؤمنین از غیر خود هستند و ثالثا در بخشی از مسائل خود تحت قواعد دینی به عرف منتهی می شوند.
پیش از این در نوشته خود در باب آیات پوشش در مورد مسائل فوق نوشته ام و اکنون میخواستم قضاوتهای غیرمنصفانه روشنفکر خشمگین را بی پاسخ نگذاشته باشم.
حکمت ستر زنان در قرآن
- ۹۸/۰۵/۱۵