شاهد در قرآن
شاهد بودن یک نعمت برای شاهد و مشهود است. چون شهادت علاوه بر قطع حجت، مایه تأیید و دلگرمی است و نشان از معرفت است.
- ۰ نظر
- ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۵۱
شاهد بودن یک نعمت برای شاهد و مشهود است. چون شهادت علاوه بر قطع حجت، مایه تأیید و دلگرمی است و نشان از معرفت است.
قصه خانواده نوح برای اولین بار توسط قران افشا شد. این قصه چند نکته مهم قابل بحث دارد: او در تشخیص وعده خدا کاملا علم نداشت و خداوند مفهوم خانواده را در نظرش عمیق تر کرد.
اگر معنای لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ به معنای نفی اهلیت را بپذیریم نه نفی نسب، آن وقت باب بحث به موضوعی مهم کشیده می شود و آن این است که اهل بیت نبی استثناپذیرند. این قاعده می تواند فهم آیه تطهیر را تحت تأثیر قرار دهد. اگر کلمه اهل را در اهلیت و صلاح معنا کنیم نه نسب، آن وقت تضاد ظاهری آیات در سوره هود با سوره صافات هم قابل جمع است.
از آیات قرآن می فهمیم ساحت عربی و ساحت «علیٌ حکیم» قرآن هر دو با هم متحد هستند ولی به دو زبان اِحکام و تفصیل. بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (بروج20و21) إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیم (زخرف3و4).
پس حرف ثم در آیه کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیر (هود1) اشاره به دو مرتبه دارد نه دو زمان مختلف. از این جهت قرآن فرازمانی است. چون آیات قرآن که همزمان در مرتبه فرازمانی در لوح محفوظ و مرتبه علی حکیم قرار دارند نمی توانند زمانمند بوده و در زمان خاصی غیر از عصر نزول جزو قرآن محسوب نشوند. بلکه قران قابلیت تأویل دارد یعنی می تواند با کشف لایه باطنی متحد با لوح محفوظ و ام الکتاب، دوباره در زمان جدید با همان آیات عربی برای مردم جریان (جری) پیدا کند
سوره توحید با کلمه قل شروع شده است پس می توان آن را آشکارا گفت. این سوره لایه ای ظاهری دارد که عوام را سیراب می کند و می توانند از خواص آن بهره ببرند ولی در لایه باطنی اقوام متعمقون را هدف گرفته است. به عبارت دیگر این سوره دو سبب نزول دارد. یکی پرسش یهودیان یا مشرکین که پرسیدند خدای تو کیست؟ و دیگری وجود اقوام متعمقون در آخرالزمان که باید حدی برای آنها تعیین می شد تا در اعماق پیچیده ذهن بشری هلاک نشوند.
لایه عمیق و باطنی سوره توحید مربوط به دو واژه احد و صمد است
(مهدویت در قرآن با تأکید بر المیزان و بحارالانوار)
چکیده:
در المیزان مباحث مهمی در باب امامت وجود دارد این مباحث هم ذیل آیات و هم در قالب گفتارهای مستقل مطرح شده اند. اما در مورد مهدویت هیچ گفتار مستقلی وجود ندارد! و در جایی تنها روایات آخرالزمان را جمع نموده است.
علامه مجلسی در کتاب تاریخ الإمام الثانی عشر با عنوان باب الآیات المأوّلة بقیام القائم علیه السلام صریحا اعلام می دارد که آیات مهدویت به صورت تأویلی و از طریق نصوص روایی برای ما مشخص شده اند. وی در این باب حدود 70 روایت برای بیان 50آیه را جمع نموده است .
اگر سه آیه شاخص (آیه استخلاف، آیه اظهار دین، آیه وارثین) در باب مهدویت را در نظر بگیریم. با بررسی نظرات مفسرین شیعه و سنی می توان گفت آیات مهدویت دارای دو شأن ظاهری و باطنی (تنزیلی و تأویلی) در مقام تبیین و اثبات مهدویت هستند. به طور کلی مسئله مهدویت یک مسئله باطنی و تأویلی در نزد مفسرین و حدثین است ولی ظرفیتهای آن برای استدلال از ظواهر آیات وجود دارد چنانچه که علامه طباطبایی و دیگران مانند صاحب بیان السعاده این راه را آغاز کرده اند.
وَ إِذَا اَلْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (تکویر۸و٩)
این آیه در لایه ظاهری و در تنزیل خود راجع به زنده به گور کردن دختران است. در اینجا گویا ریشه لغت موؤُده به آیه وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما (بقرة: 255) به معنی ثقل حمل نزدیک است. این نزدیکترین معنایی است که به ذهن می رسد از موجود مؤنثی که بی گناه به قتل رسیده است، چون عرب تحمل نگهداری دختر نداشت.
اما در روایات
منافق در یکمعنا کسی است که ظاهر و باطن او یکی نباشد. اما در معنایی عمیق تر، منافق کسی است که ایمانش از اجمال به تفصیل نرسیده است. این بازتعریف فهم بسیاری آیات در وصف منافقین را بهتر می کند و موجب تقسیم بندی نفاق می شود و راه علاج آن را بهتر توضیح می دهد و نیز موجب می شود که نفاق را به دوران مدنی و در زمان حکومت اسلامی محدود نکنیم
اعتقاد به خلقت بهشت وجهنم چند اثر مهمدارد:
اولا نظریه تجسم اعمال بهتر تبیین می شود و می فهمیم نتیجه این اعتقاد که در یوم القیامه اعمال حاضر می شوند و انسان با خود اعمال جزا داده می شود این است که هم اکنون که اعمال وجود دارند آثار آن هم در قالب بهشت و جهنم وجود دارد.
ثانیا رابطه دنیا و آخرت درست توضیح داده می شود و روابط خلقت بهتر درک می شوند. دنیا و آخرت دو عالم موازی هستند نه متوالی. رابطه دنیا و آخرت رابطه ظاهر و باطن است: یَعْلَمونَ ظاهراً مِنَ الحَیوهِ الدُّنیا وَهُم عَنِ الآخرهِ هم غافلون
ثالثا اعمال زنده تر فهم می شوند؛ وقتی به جای «وعده نسیه» ما از «نقد» بگوییم آموزه های دینی زنده تر و کاربردی تر تعریف می شوند
رهبر انقلاب در دیدار با نخبگان علمی (مهر97) دوباره حدیث محبوب خود را خواند: «بارها هم این حدیث شریف را خواندم که «العلمُ سُلطان» علم قدرت است». ایشان قبلا گفته بودند که: «جمله اى در نهج البلاغه هست که خیلى جمله ى پرمغزى است. میفرماید: «العلم سلطان»؛ علم اقتدار است. «سلطان» یعنى اقتدار، قدرت. «العلم سلطان من وجده صال و من لم یجده صیل علیه»؛ علم اقتدار است. هر کس این قدرت را به چنگ آورد، میتواند تحکم کند؛ میتواند غلبه پیدا کند؛ هر کسى که این اقتدار را به دست نیاورد، «صیل علیه»؛ بر او غلبه پیدا خواهد شد؛ دیگران بر او قهر و غلبه پیدا میکنند؛ به او تحکم میکنند».
اما باید دقت کرد که
آنچه که من از سیر هدایت می فهمم این است که هدایت از صفر شروع نمی شود بلکه راهروان باید بخواهند که بعد از آنکه هدایت شدند گمراه نشوند: رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا. خداوند به هر کس «داده» ای داده است و راه هدایت سبقت گرفتن از طریق این داده هاست نه خلع و دور انداختن آنها.