استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

باید از قرآن و حدیث استنطاق کنیم. دین دوای دردهای ماست ولی ما هم باید دردهای خود را عرضه کنیم و آن را «به حرف بیاوریم» و از او «بپرسیم». چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
در این وبلاگ مطالب گروه مطالعاتی المیزان در خصوص نظرات علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی نیز مطرح می شود.
لینک گروه المیزان در پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2802319371C1ec9ed0c5a
کانال تلگرامی رضاکریمی:
https://telegram.me/karimireza1001

بایگانی
کلمات کلیدی

تفاوت نسخ قرآنی و نسخ اصولی

رضا کریمی | سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸

چکیده:

آیه نسخ‌ با آیه لوح‌محفوظ و آیه احکام و‌نیز آیه نفی اختلاف ناسازگار به نظر می رسد و چطور قرآنِ محفوظ‌ و‌محکم، نسخ می شود؟ مگر اینکه برای جمع بین آیات تلاش کنیم و نسخ را به معنای تأویل و تطبیق آیه بر معنای بالاتر (اِحکام آیات) بدانیم بدون آنکه آیات قرآن را حذف کنیم. اگر نسخ را به معنای اِحکام آیات بدانیم آیه نسخ نه‌تنها با آیه احکام اختلافی ندارد بلکه لازمه درک صحیح آن است! نسخ به معنای تبدیل مکان آیه است یعنی با نسخ  آیه ای از مکانی به مکان آیه دیگر که‌ ام یا اخت اوست جابجا می شود و معنای عمیق تر پیدا می کند. در صورتی می میتوانیم نسخ را فقط تبدیل یا ازاله آیه معنا کنیم که آیات را در عرض هم بدانیم در حالی که بخشی از آیات ام الکتاب هستند. علامه و شاگردش معتقدند نسخ روایی با نسخ اصولی تفاوت دارد. با این وصف چرا نباید بگوییم نسخ نزد ائمه معنای حقیقی نسخ در قرآن است که با آنچه  نزد اصولیون و حتی مفسرین است تفاوت دارد؟ در حالی که تلقی ائمه با استعمال قرآن بیشتر قرابت دارد.

 

آیه نسخ‌(مٰا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهٰا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهٰا أَوْ مِثْلِهٰا (بقره١٠٦) با آیه لوح‌محفوظ (بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ  فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ: بروج۲۱و۲۲) و آیه احکام ( کِتٰابٌ أُحْکِمَتْ آیٰاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ: هود۱) و‌نیز آیه نفی اختلاف(وَ لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اَللّٰهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اِخْتِلاٰفاً کَثِیراً: نساء٨٢) ناسازگار به نظر می رسد و چطور قرآنِ محفوظ‌ و‌محکم، نسخ می شود؟
مگر اینکه برای جمع بین آیات تلاش کنیم و نسخ را به معنای تأویل و تطبیق آیه بر معنای بالاتر (اِحکام آیات) بدانیم بدون آنکه آیات قرآن را حذف کنیم.
از آیه  وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاٰ نَبِیٍّ إِلاّٰ إِذٰا تَمَنّٰى أَلْقَى اَلشَّیْطٰانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اَللّٰهُ مٰا یُلْقِی اَلشَّیْطٰانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اَللّٰهُ آیٰاتِهِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (حج٥٢) می فهمیم نسخ می تواند به معنای محکم کردن آیات و از تشابه خارج کردن آن باشد. نسخ القای شیطان به معنی وجود آیات شیطانی نیست چون در قرآن باطل راه ندارد زیرا تنزیل حکیم است(  لاٰ یَأْتِیهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ: فصلت٤٢) بلکه تفصیل و تشابه آیات می تواند موجب فتنه جویی و تأویل جویی (که نشانه زیغ قلب و حضور شیطان است) باشد. اگر نسخ را به معنای اِحکام آیات بدانیم آیه نسخ نه‌تنها با آیه احکام اختلافی ندارد بلکه لازمه درک صحیح آن است!
اگر تلازم میان نسخ و احکام را بپذیریم باید متذکر باشیم احکام در فهم خواننده رخ می دهد پس نسخ توجه دادن مخاطب از لایه ای در آیه (من آیه نه آیه) به لایه بالاتر و محکم تر است.
پس تبدیل مکان ایه ( وَ إِذٰا بَدَّلْنٰا آیَةً مَکٰانَ آیَةٍ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا یُنَزِّلُ: نحل١٠١) را به این معنا می توان نسخ دانست که بگوییم با نسخ آیه ای از مکانی به مکان آیه دیگر که‌ ام یا اخت اوست جابحا می شود و معنای عمیق تری پیدا می کند. در صورتی می میتوانیم نسخ را فقط تبدیل یا ازاله آیه معنا کنیم که آیات را در عرض هم بدانیم در حالی که بخشی از آیات ام الکتاب هستند. علاوه بر این باید بین نسخ و نسیان تفاوت باشد در حالی که تلقی رایج نسخ به معنی تبدیل و ازاله عملا همان نسیان معنا می دهد.
علامه طباطبایی معتقد است امام ع نسخ در آیه را اعم از نسخ قرآنى یعنى نسخ حکم شرعى دانسته و بنا بفرمایش امام آیه دومى حقیقتى را اثبات مى‌کند که باعث مى‌شود حقیقت مورد اثبات آیه اولى تحدید شود (المیزان، ج‌1، ص: 385). یک‌نمونه «‌نسخ اعم» بین آیاتی است که یکی عبادت و دیگری رحمت را هدف خلقت دانسته است. یا نمونه دیگر نسخ آیه قولواللناس حسنا با آیه قتال است که در اینجا هم علامه باز مسئله نسخ اعم را مطرح می کند و‌می گوید دو آیه در یک مورد نخواهند بود و آیه قتال با اهل ذمه مربوط موردى دیگر است. پس نسخ در اینجا با نسخ اصولی متفاوت است.

آیت الله جوادی آملی هم معتقد است:  تفاوت در معنای نسخ مشهور با نسخ نزد  اهل بیت در این دیدگاه هم قابل فهم است: اصطلاح نسخ در روایت با اصطلاح نسخ در علم اصول تفاوت دارد. آیه جهاد، ناسخ آیه سفارش به صبر نیست، بلکه مراد آن است که در زمانی که شرایط مبارزه فراهم نیست وظیفه صبر است و هرگاه شرایط پیکار فراهم شد، باید نبرد کرد. هر یک از دو حکم یاد شده مقطع خاصی دارد و انسان موظف است در هر زمان وظیفه خاص آن زمان را انجام دهد؛ نسخ در اصطلاح اصولی، آن است که مثلاً آیه‏ای جهاد را واجب کند و آیه‏ای دیگر وجوب آن را نفی کند؛ امّا هنگامی که هر فرمانی در مقطع خاصی از زمان واجب باشد، به آن نسخ اصولی گفته نمی‏شود؛ همانند پزشکی که برای درمان بیمار مرحله‏بندی می‏کند و در مرحله اوّل به دارویی و بعد از گذشت مدّتی به دارویی دیگر توصیه می‏کند و تجویز دوم او ناسخ تجویز اوّل نیست.(تسنیم، جلد 19 - صفحه  555) 

علامه و شاگردش معتقدند نسخ روایی با نسخ اصولی تفاوت دارد. با این وصف چرا نباید بگوییم نسخ نزد ائمه معنای حقیقی نسخ در قرآن است که با آنچه نزد اصولیون و حتی مفسرین است تفاوت دارد؟ در حالی که نسخ نزد ائمه با استعمال نسخ در قرآن بیشتر قرابت دارد. ائمه طوری از نسخ سخن گفته اند که نیازی به حذف و ترک آیات نیست و این با استعمال نسخ در آیات دیگر بیشتر سازگار است و در نتیجه این تلقی تضاد بین آیه نسخ و آیات دیگر هم رفع می شود. پس نسخ در معنای ظاهری به معنای محو است اما این محو مربوط به اصل آیه نیست بلکه محو لایه ظاهری از آن است که موجب انتقال به باطن آن می شود. لذا وقتی سخن از محو کتاب است لازم است به ام الکتاب هم اشاره شود: یَمْحُوا اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتٰابِ (رعد۳٩).

نکته:
برخی افراد غرب‌گرا آیه نسخ را به گونه ای دیگر معنا می کنند و معتقدند نسخ می تواند با اراده الهی با واسطه بشر اتفاق بیفتند و فی المثل آرای فیلسوفان مدرن (که خود مخلوق خدا هستند) آیات قرآن را نسخ کند! این در حالی است که در گذشته با نسخ قرآن توسط خبر واحد مخالفت شده است ولی اکنون سخن از نسخ کلام خدا با کلام بشر است!
این بدعت بدیع در فهم نسخ علاوه بر اینکه همچنان با اِحکام و محفوظ بودن قرآن ناسازگار است، بین من عندالله و من الله خلط کرده است. چرا که هر چند همه چیز در جهان به اذن و اراده خداست. اما نسخ کلام لدنی و عنداللهی نمی تواند از طریق مخلوقات زمینی رخ دهد و ناسخ و‌منسوخ باید در یک درجه باشند. همانطور که در قرآن تصریح شده است که آیات عندالله هستند و انزال آنها به دست خداست و‌حتی به خواست نبی هم نیست:  وَ قٰالُوا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیٰاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا اَلْآیٰاتُ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ إِنَّمٰا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (عنکبوت٥٠). به عبارت دیگر، 
از دو آیه ً وَ مٰا کٰانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّٰ بِإِذْنِ اَللّٰهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتٰابٌ، یَمْحُوا اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتٰابِ (رعد۳۸و٣٩) می فهمیم اولاً آوردن آیه به اذن خداست و محو و اثبات (و آوردن) آیه برای رسیدن از کتاب به ام الکتاب و از اجل به اجل مسمی است اما بشری کردن نسخ و محو و اثبات نمی تواند رسیدن به ام الکتاب که مقام عداللهی دارد را توجیه کند.

 

  • ۹۸/۰۳/۰۷
  • رضا کریمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی