استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

باید از قرآن و حدیث استنطاق کنیم. دین دوای دردهای ماست ولی ما هم باید دردهای خود را عرضه کنیم و آن را «به حرف بیاوریم» و از او «بپرسیم». چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
در این وبلاگ مطالب گروه مطالعاتی المیزان در خصوص نظرات علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی نیز مطرح می شود.
لینک گروه المیزان در پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2802319371C1ec9ed0c5a
کانال تلگرامی رضاکریمی:
https://telegram.me/karimireza1001

بایگانی
کلمات کلیدی

 ابن عربی  در اشعارش در فصوص الحکم می گوید ای کاش می دانستم که چگونه و با چه میزان کبش (گوسفند) جایگزین انسان خلیفه الرحمن می شود؟ او در ادامه مبحثی را مطرح می کند که معنایش این است چون  موجودات بسیط، قید کمتری دارند به همان اندازه به خدا نزدیکترند پس جماد را در علم و طاعت از همهبرتر میداند زیرا جماد هیچگونه تدبیر از خود ندارد و تنها تابع تصریف الهی است ولی نبات یک نحوه تصریف و تدبیر دارد و در حیوان این امر بیشتر است، در نتیجه کبش کمتر از انسان نیست تا اشکال شود چگونه و چرا فداء انسان یک کبش شده است. (به فتوحات، ج 1، ص 710 و ج 2، ص 171 رجوع شود). در رویای ابراهیم هرچند ذبیح در واقع گوسفند بوده ولی به صورت ذبحِ فرزند ظهور کرده است. آن گوسفند در خواب به صورت فرزند ابراهیم ظاهر شد، پس ابراهیم آن رؤیا را صادق دانست به اینکه باید اسماعیل را ذبح کند. پس پروردگارِ او به جای فرزند ابراهیم، ذبح عظیمی فدا قرار داد، بر مبنای برداشت ابراهیم و آن - کبش- در نزد خدا تعبیر رؤیای ابراهیم بود ولی ابراهیم این را متوجه نبود.

جبرائیل از طرف خداوند گوسفند را آورد و به ابراهیم تعلیم داد که این را باید ذبح کنی و به ذبح این مأمور هستی و نه به ذبح اسماعیل و از آنجایی که مناسبتی بین روحیهی تسلیم گوسفند و تسلیم حضرت اسماعیل در مقابل خداوند بود، ذبح گوسفند به صورت ذبحِ فرزند ظاهر شد و این در عالم مثالِ متّصل بسیار اتفاق میافتد.

اصغر طاهرزاده در فص صالحی، می نویسد مرحوم کاشانی معتقد است: نفس حیوانیِ هر انسانی خصوصیات خاص خود را دارد؛ یکی نفس حیوانیاش مانند گوسفند رام است و دیگری مثل گرگ، غضبناک. نفس ناطقهی انبیاء نیز صورت خاص خود را دارد که اگر ظهور کند در مورد حضرت صالح به صورت ناقه در خواهد آمد و یا برای حضرت موسیu به صورت عصایی که اژدها شد و برای رسول خداf به صورت بُراق، که به عنوان معجزه نهتنها تَمَثُّلِ صوری دارند، بلکه تحقق خارجی پیدا میکنند.

امام رضا ع به ریان فرمود:فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ. سخن امام را معمولاً اینگونه می فهمند که امام را به سادگی یک گوسفند (بدون تردید در اینکه انسانی با این عظمت را نباید کشت) ذبح کردند یا اینکه همه مانند دیدن ذبح یک گوسفند، بی تفاوت نظاره کردند. اما با مقایسه با آیه و فدیناه بذبح عظیم و حدیث امام، معنی عمیق تر این است که امام مانند یک گوسفند تسلیم بود. همه انسان ها به طور عادی نمی خواهند که چنین بلایی را تحمل کنند ولی گوسفند اعتراضی ندارد. رسیدن به این شرایط بدون تسلیم مطلق به دست نمی آید. سخن ابن عربی که کبش صورت ابن ابراهیم در عالم خیال است، را می توان با سخن امام تطبیق داد. امام رضا صورت مثالی اباعبدالله را بیان می کند. امام در اوج تسلیم بود در لحظه ذبح گفت تسلیما لامرک. چنین کسی ظرفیت این را دارد که هر گریه ای بر گریه بر او تبدیل شود چون جمع همه مصیبتها و در عین حال اوج مرتبه تسلیم است. حضرت ابراهیم که در خواب دید که فرزندش را ذبح می کند. به جای فرزند دور (امام حسین) فرزند نزدیک را تصور کرد.
امام رضا ( چون خداوند عزّوجلّ به ابراهیم (فرمان داد تا به جای پسرش اسماعیل (آن قوچ را که بر او نازل کرد سر ببرد. ابراهیم (آرزو کرد که ای کاش او پسرش را با دستانش سر می‌برید و به او فرمان سر بریدن آن قوچ به جای اسماعیل (داده نمی‌شد. هدف ابراهیم (از این آرزو آن بود که با این کار غم کسی که عزیزترین پسرش را به دست خود سر می‌برد در دلش افکنده شود و از این رو شایسته‌ی والاترین درجات پاداش‌گیرندگان بر بلاها شود. خداوند عزّوجلّ به او وحی فرمود: «ای ابراهیم! از میان مخلوقاتم چه کسی را از همه بیشتر دوست داری»؟ ابراهیم (پاسخ داد: «پروردگارا! هیچ بنده‌ای را خلق نکردی که در نزد من محبوبتر از محبوبت محمّد (باشد». بدین سان خداوند به او وحی فرمود: «او برایت عزیزتر است یا جانت»؟ ابراهیم (پاسخ داد: «بلکه او عزیزتر از جان من است». خداوند فرمود: «فرزند او برایت عزیزتر است یا فرزندت»؟ ابراهیم پاسخ داد: «بلکه فرزند او عزیزتر از فرزندانم است». خداوند فرمود: «فرزند او مظلومانه به دست دشمنانش سر بریده شد؛ این امر دلت را بیشتر به درد می‌آورد یا سر بریده‌شدن پسرت به دست تو در راه اطاعت از من»؟ ابراهیم (پاسخ داد: «بلکه سر بریده‌شدن فرزند او به دست دشمنانش دلم را بیشتر به درد می‌آورد». خداوند فرمود: «ای ابراهیم (! گروهی که می‌پندارند از امّت محمّد (هستند، پسرش حسین (را پس از او از روی ظلم و دشمنی مانند آن قوچ، سر می‌برند و با این کارشان مستوجب خشم من می‌شوند». ابراهیم (با شنیدن این سخن بی‌تابی نمود، دلش به درد آمد و شروع به گریه کرد. خداوند عزّوجلّ به او وحی فرمود که: «ای ابراهیم! خون‌بهای بی‌تابی¬ات بر پسرت اسماعیل (را در صورت سر بریدنش به دست خودت با بی‌تابی‌ات بر حسین (و کشته‌شدنش دادم و والاترین درجات پاداش‌گیرندگان بر بلایا را بر تو واجب ساختم». آیه وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ نیز به همین امر اشاره دارد.


الرّضا ( لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِبْرَاهِیمَ (أَنْ یَذْبَحَ مَکَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ (الْکَبْشَ الَّذِی أَنْزَلَهُ عَلَیْهِ تَمَنَّی إِبْرَاهِیمُ (أَنْ یَکُونَ قَدْ ذَبَحَ ابْنَهُ إِسْمَاعِیلَ بِیَدِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَبْحِ الْکَبْشِ مَکَانَهُ لِیَرْجِعَ إِلَی قَلْبِهِ مَا یَرْجِعُ إِلَی قَلْبِ الْوَالِدِ الَّذِی یَذْبَحُ أَعَزَّ وُلْدِهِ عَلَیْهِ بِیَدِهِ فَیَسْتَحِقَ بِذَلِکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَی الْمَصَائِبِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ (مَنْ أَحَبُّ خَلْقِی إِلَیْکَ فَقَالَ یَا رَبِّ مَا خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ (فَأَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ أَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ نَفْسُکَ قَالَ بَلْ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی قَالَ فَوُلْدُهُ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَمْ وُلْدُکَ قَالَ بَلْ وُلْدُهُ قَالَ فَذَبْحُ وُلْدِهِ ظُلْماً عَلَی أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِکَ أَوْ ذَبْحُ وُلْدِکَ بِیَدِکَ فِی طَاعَتِی قَالَ یَا رَبِّ بَلْ ذَبْحُ وُلْدِهِ ظُلْماً عَلَی أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِی قَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ (فَإِنَّ طَائِفَهًًْ تَزْعُمُ أَنَّهَا مِنْ أُمَّهًِْ مُحَمَّدٍ (سَتَقْتُلُ الْحُسَیْنَ (ابْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ یَسْتَوْجِبُونَ بِذَلِکَ سَخَطِی فَجَزِعَ إِبْرَاهِیمُ (لِذَلِکَ وَ تَوَجَّعَ قَلْبُهُ وَ أَقْبَلَ یَبْکِی فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ (قَدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ عَلَی ابْنِکَ إِسْمَاعِیلَ (لَوْ ذَبَحْتَهُ بِیَدِکَ بِجَزَعِکَ عَلَی الْحُسَیْنِ (وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَی الْمَصَائِبِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ و لا حول و لا قوهًْ الا بالله العلی العظیم)الخصال، ج۱، ص۵۹).

ابن عربی گوسفند را بالاترین درجه حیوانات می داند: انما جعلنا الغنم للأرواح لأن اللّٰه جعل الکبش قیمة روح نبی مکرم فقال وَ فَدَیْنٰاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ فعظمه و جعله فداء ولد إبراهیم نبی ابن نبی فلیس فی الحیوان بهذا الاعتبار أرفع درجة من الغنم و هی ضحایا هذه الأمة أ لا تراها أیضا قد جعلت حق اللّٰه فی الإبل و هو فی کل خمس ذود شاة و جعلت مائة من الإبل فداء نفس لیس برسول و لا نبی فانظر أین مرتبة الغنم من مرتبة الإبل (الـفتوحات المکیةج1، ص 564)

متن فصوص با توضیحات استاد اصغرطاهرزاده:

 

]فِداءُ نَبِیٍّ ذَبْح ذِبحٍ لِقُربانٍ

وَ أَینَ ثؤاجُ الکَبْشِ مِن نوسِ إِنسانٍ[

آیا فدای پیامبری میتواند ذبح یک گوسفند باشد. کجا صدای بَعبَعکردن گوسفندی در حین کشتن برابر است با نالهی انسانی هنگامی که ذبح شود.

]وَ عَظَّمَهُ اللهُ العَظیمُ عِنایَةً

بِه أو بِنا لَمْ أدرِ مِن أیِّ میزان[

خداوند عظیم در قرآن آن ذبح را عظیم شمرد، از سر عنایت به ما - که پیامبر را ذبح نکرد و یا عنایت به آن گوسفند که آن را در حدّ یک پیامبر بالا برد- من نمیدانم از چه میزانی چنین گفت.

]وَ لا شَکَّ أنَّ البُدْنَ أعْظَمُ قیمةً

وَ قَد نزلَتْ عَن ذَبْحِ کَبْشٍ لِقُربانٍ[

شکی نیست که قیمت شتر بیشتر از گوسفند است. و اینجا شتر پایینتر آمد نسبت به گوسفند برای قربانی.‏

]فَیا لَیْتَ شِعْری کَیفَ نابَ بِذاتِهِ

شُخَیصُ کُبَیشٍ عَن خَلیفَةِ رَحْمانٍ[

ای کاش میدانستم چگونه نائب شد به ذات خود گوسفندکی به جای خلیفهی رحمان.

]أ لَمْ تَدرِ أنّ الأمْرَ فیه مُرَتَّبٌ

وَفاءٌ لِإِرباحٍ و نَقصٌ لِخُسْرانٍ؟[

آیا نمیدانی امر الهی در مسئلهی فداء مرتب و حسابشده است. وفائی جهت سودبردن و نقصی جهت خسران.

میفرماید جهت وفاء به عهد ازلی اتیان و آوردن فدیه، وفاء به عهد ازلی است جهت اکمال نفس و یا نیاوردن فدیه نقص است برای عهد ازلی و خسرانی است که موجب از بینرفتن سرمایهی عمر میشود.

]فَلا خَلْقَ أعْلَى مِن جَمادٍ وَ بَعدَهُ

نَباتٌ عَلى قَدْرٍ یَکُون و أوْزانٍ‏[

پس خلقی اعلا و افضل از جماد نیست و بعد از جماد نبات است، متناسب قدر و منزلت نبات.

در بحث از عالم ماده و مولّدات ثلاث یعنی جماد و نبات و حیوان در قوس نزول، میفرماید جماد برتر است زیرا قید کمتری نسبت به نبات دارد و نبات چون وجوه امکانی بیشتر نسبت به جماد دارد، به همان اندازه از خدا دورتر میباشد. زیرا آنچه موجب دوری از خدا میباشد قیدی است که هر مخلوقی دارد و چون موجودات بسیط، قید کمتری دارند به همان اندازه به خدا نزدیکترند و در همین رابطه قرآن در مورد انسان میفرماید: «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ» یعنی در قوس نزول انسان در پایین درجه قرار دارد زیرا ابعاد امکانی فراوانی دارد و برای قرب به حق باید از همهی این ابعاد امکانی خلاصی یابد.

]وَ ذُو الحِسِّ بَعدَ النَّبْتِ وَ الکُل ُّعارِفٌ

بِخَلّاقِهِ کَشْفاً و إِیضاحَ بُرهانٍ[

و حیوان که دارای حسّ است بعد از نبات است و همهی این مواد ثلاث به خالق خود عارفاند و این را از طریق کشف قلبی و یا برهان - اعم از برهان شرعی و یا عقلی- میتوان متوجه شد.

از جمله براهین شرعی آیاتی است که تسبیح را برای آنچه در آسمان و زمین است متذکر میشود. مثل آنکه میفرماید: «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم‏»(حشر/1) که خبر از آن میدهد همهی مخلوقات دارای علم و شعور هستند زیرا تسبیح بدون علم معنا ندارد. و یا روایاتی که خبر از شنیدن صوت انسان گناهکار توسط اشیاء میدهد وقتی او را به طرف قبرش میبرند، میفرماید: «یسمع صوتها کلّ شى‏ء الّا الإنسان، و لو سمع الإنسان لصعق» صوت او را همهی اشیاء میشنوند مگر انسان که اگر انسان آن صوت را شنید مدهوش میشود. برهان عقلی در رابطه با عارفبودن مخلوقات به خالقشان از این قرار است که چون عقل به نور الهی منوّر شد بر مبنای وحدت شخصی وجود میداند سریان وجود حق را در جمیع موجودات و اینکه هر موجودی دارای نفس ناطقهای است که میشنود و میفهمد و این نصیب آن موجود است از عالم ملکوت که فرمود: «فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ء» و عقل به جهت کثرت وجوه امکاناتش از این علمی که موجودات دارند محجوب است.

]وَ أمَّا المُسَمّى آدَماً فَمُقَیَّدٌ

بِعَقْلٍ وَ فِکْرٍ أو قِلادَةِ إِیمانٍ[

و اما آنکه مسمّی به آدم است مقیَّد است به عقل و فکر، یا مقیّد است به قیدهای ایمان.

انسان در شرایط معمولی از طریق عقل جزیی از فطرت اولیهاش جدا میشود و حتی آن وقتی که بدون کشف قلبی از طریق باورهای خود ایمان آورده است با قیدهای ایمان از سر تقلید به جنبههای امکانی خود نزدیک است و از حق دور میباشد.

]بِذا قالَ سَهْلٌ وَ المُحَقِّقُ مِثْلُنا

لِأَنّا و إِیّاهُمْ بِمَنْزِلِ إِحْسانٍ‏[

این مطلب را سهل تُسْتَری گفته و محققی مثل ما نیز همین را میگوید، چون ما و آنها در منزل احسان و مشاهدهایم.

]فمَنْ شَهِدَ الأمْرَ الَّذی قد شَهِدْتُهُ

یَقُولُ بِقَولی فی خفاءٍ و إِعْلانٍ‏[

کسی که این امر را شهود کند- که جمادات از جهت علم و اطاعت بالاترند- امری را که من خود شهود کردم، او نیز در خفا و علن بدون هیچ باکی حرف مرا میزند.

]و لا تَلْتَفِتْ قَولًا یُخالِفُ قولُنا

و لا تبْذر السَّمراءَ فی أرضِ عُمیانٍ[

‏التفات و توجه نکن به گفتهای که مخالف گفتهی ما است. و گندم پاک را در زمین کور و بیاستعداد بذرپاشی مکن و قول حق را برای آدمهایی که چشمشان نسبت به حقیقت بسته است اظهار منما.

]هُمُ الصُّمُّ و البُکْمُ الَّذینَ أتَى بِهِم

لِأسْماعنا المَعصُوم فی نصِّ قرآنٍ[

‏آنها کر و لالاند، همانهایی که در قرآن پیامبر معصوم در موردشان برای گوشهای ما آیهی مشهور را آورد که «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُون‏»(بقره/171) زیرا آنها از شنیدن حق کر و از گفتن سخن حق لال و از شهود حق نابینا هستند.

محیالدین بر مبنایی که ملاحظه فرمودید جماد را در علم و طاعت از همهبرتر میداند زیرا جماد هیچگونه تدبیر از خود ندارد و تنها تابع تصریف الهی است ولی نبات یک نحوه تصریف و تدبیر دارد و در حیوان این امر بیشتر است، در نتیجه کبش کمتر از انسان نیست تا اشکال شود چگونه و چرا فداء انسان یک کبش شده است. (به فتوحات، ج 1، ص 710 و ج 2، ص 171 رجوع شود).

]اِعْلَمْ أیَّدَنَا اللهُ و إِیّاکَ أنَّ إِبراهیمَ الخَلیلَ عَلیه السَّلام قال لِاِبْنِهِ: «إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» و المَنامُ حَضْرَةُ الخیالِ فَلَمْ یُعَبِّرها[

بدان خدا ما را و تو را کمک کند، ابراهیمu به فرزندش فرمود: «یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏»(صافات/102) میبینم در خواب که تو را ذبح میکنم. و خواب مربوط به حضرت خیال است و ابراهیم آن را تعبیر نکرد. در حالیکه بعضی موارد آنچه انسان در مثال متّصل و مقیّد مییابد به جهت صورتگریهایی که توسط نفس انسان انجام میگیرد، نیاز به تعبیر دارد تا انسان متوجه مراد اصلی آن رؤیا بشود.

 قبلاً روشن شد آنچه در خواب نصیب انبیاء میشود هرگز دروغ نیست و در اینجا هم بحث در مقام نبوت حضرت ابراهیمu است و خوابی که در این مقام پیش آمده،[1] هرچند ممکن است آن رؤیا در عین صادقبودن نیاز به تعبیر داشته باشد. رؤیای نبی اللّه خبر از واقع میدهد، هرچند واقع گوسفند بوده که به صورت ذبحِ فرزند ظهور کرده و چون برای حضرت ابراهیمu پای ذبح فرزند در میان بوده با این تصور که نکند خداوند از من ذبح فرزند را میخواهد، آن رؤیا را تعبیر نکرد تا کوتاهی نکرده باشد. به تعبیر حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»؛ چون حضرت ابراهیمu در مقام فناء و در شدت قرب بود، آن قرب به او اجازه نداد آن رؤیا را تعبیر کند. آنجا حقیقت بر شریعت غلبه کرد و جمع بین شریعت و حقیقت پیش نیامد تا ابراهیمu بنگرد شریعت اجازهی ذبح فرزند را نمیدهد و لذا به خود اجازه دهد آن رؤیا را تعبیر کند.

از طرفی چون حضرت ابراهیمu از خدا طلب اسماعیل را کرده بود او در حُبّ اسماعیل امتحان شد تا حلاوت امتحان را نیز بچشد و خدا خواست او رؤیایش را تعبیر نکند تا آن امتحان صورت گیرد.

]و کانَ کَبْشٌ ظَهَرَ فی صُورَةِ ابْنِ إِبراهیمَ فِی المَنامِ فَصَدَّقَ إِبراهیمُ الرؤیا، فَفَداهُ رَبُّهُ مِنْ وَهْمِ إِبراهیمِ بِالذِّبحِ الْعَظیمِ الَّذی هُوَ تعبیرُ رؤیاهُ عِنْدَ اللهِ و هو لا یَشْعرُ[

و آن گوسفند در خواب به صورت فرزند ابراهیم ظاهر شد، پس ابراهیم آن رؤیا را صادق دانست به اینکه باید اسماعیل را ذبح کند. پس پروردگارِ او به جای فرزند ابراهیم، ذبح عظیمی فدا قرار داد، بر مبنای برداشت ابراهیم و آن - کبش- در نزد خدا تعبیر رؤیای ابراهیم بود ولی ابراهیم این را متوجه نبود.

جبرائیل از طرف خداوند گوسفند را آورد و به ابراهیمu تعلیم داد که این را باید ذبح کنی و به ذبح این مأمور هستی و نه به ذبح اسماعیل و از آنجایی که مناسبتی بین روحیهی تسلیم گوسفند و تسلیم حضرت اسماعیل در مقابل خداوند بود، ذبح گوسفند به صورت ذبحِ فرزند ظاهر شد و این در عالم مثالِ متّصل بسیار اتفاق میافتد.

و اینکه فرمود: «فَدَیْنا» و ذبح عظیم را به جای اسماعیلu قرار داد خداوند به حسب برداشت حضرت ابراهیمu چنین فرمود وگرنه باید بپذیریم در ابتدا ارادهی الهی به ذبح حضرت اسماعیل بوده و این با صادقبودن رؤیای نبیّ اللّه تطبیق نمیکند. بنابراین در ابتدا هدف، ذبح کبش بوده تا سنتی در حج ابراهیمی باشد و چون حضرت ابراهیمu رؤیای خود را تعبیر نکرد بر اساس آن عدم تعبیر، خداوند گوسفند را به جای آن فرزند قرار داد و فرمود: «فَدَیْناه».

]فَالتَّجَلّی الصّوری فی حَضرَةِ الخیال یحتاج إِلى عِلمٍ آخَر یُدرَکُ بِه ما أرادَ اللهُ بِتلکَ الصّورةِ[

پس برای فهم تجلیِ صوری در حضرت خیال، نیاز است که معلوم شود خداوند از طریق تجلیِ این صورت چه چیزی را اراده کرده و از این جهت احتیاج به علم دیگری در میان میآید که همان علم به تعبیر است.

حضرت ابراهیمu، تمثّل صوریِ ذبحکردن فرزند را دید و خواست عیناً آن را پیاده کند، در حالی که آنچه به عنوان «ابن» در رؤیا دید احتیاج به تعبیر داشت و تعبیرش گوسفند بود، ولی به جهت امتحانی که در میان بود خدا میخواست که ابراهیمu آن را تعبیر نکند و به همین جهت در آخر آیهی 105 سورهی صافات میفرماید: «کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» اینگونه جزای محسنین را در راستای حلاوت امتحان میدهیم. پس معلوم است میخواسته حلاوت امتحان را به او بچشاند. ولی فرمود: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا» یعنی خوابی که دیدی تو ظاهر آن را صادق و مطابق واقع گرفتی و اگر آیه به معنای آن باشد که حضرت ابراهیمu رؤیای خود را تصدیق کرد باید حضرت اسماعیل را ذبح مینمود، پس باید صدق رؤیا در رابطه با گوسفند باشد.

آری همیشه مناسبتی بین صورت باطن و صورتی که در خیال ظاهر میشود هست. مثل آنکه علم موجب قوت روح و شیر موجب قوت جسم میشود و اگر کسی در خواب دید شیر مینوشد، تعبیر باطنیاش علم است و اینطور نیست که خیال به صورتی گزافی صورتگری کند منتها کسی میتواند صورتهای خیالی را در رؤیاها درست تعبیر کند که متوجه تناسب بین صورت باطنی و ظاهری باشد و گرایش افرادی هم که آن خواب را دیدهاند بشناسد.

]ألا تَرى کَیفَ قال رسولُ الله صلَّى الله علیه و سلّم لأبی بکر فی تعبیر الرؤیا: «أصَبْتَ بَعضاً و أخطَأْتَ بَعضاً» فَسَألَهُ أبو بکر أن یُعَرِّفَهُ ما أصابَ فیه و ما أَخطَأ فَلَم یَفعَلْ [f

آیا نمیبینی چگونه رسولاللّهf به ابابکر در تعبیر آن رؤیا فرمودند: «بعضی را درست تعبیر کردی و بعضی را به خطا رفتی» پس ابابکر خواست حضرت آنچه را درست گفته و آنچه را به خطا رفته برایش بگویند و رسول خداf این کار را نکردند.

حدیث مذکور در کتب اهل سنت چنین آمده: «ابو هریره حدیث مى‏کرد که مردى نزد رسول اللهf آمد و گفت که من در خواب ابرى را دیدم که از آن روغن و عسل مى‏بارد و مى‏بینم که مردم دست دراز کردند و از آنها کم و زیاد مى‏گیرند و دیدم ریسمانى از آسمان به سوى زمین آویخته است و تو را مى‏بینم یا رسول الله که آن ریسمان را گرفتى و بالا رفتی سپس مرد دیگرى گرفت و بالا رفت، سپس مرد دیگرى گرفت و بالا رفت سپس مرد دیگرى گرفت از ریسمان منقطع شد سپس به او پیوست و بالا رفت. ابوبکر گفت: اى رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد بگذار من این خواب را تعبیر کنم. رسول اللهf فرمودند: تعبیر کن. ابوبکر گفت: ظلّ که سایه و ابر بود ظلّ اسلام بود و روغن و عسلى که از آن مى‏بارید قرآن است که نرم و شیرین است و مردم که کم و زیاد از او مى‏گرفتند اختلاف مردم است درگرفتن قرآن، آن ریسمانى که از آن آسمان به زمین واصل بود آن حق است که تو بر آنى، او را مى‏گیرى و خدا تو را بالا مى‏برد و سپس بعد از تو مرد دیگر او را مى‏گیرد و بالا مى‏رود سپس بعد از او مرد دیگرى مى‏گیرد و بالا مى‏رود و سپس بعد از او مرد دیگرى مى‏گیرد و از او جدا مى‏شود دو باره مى‏پیوندد و بالا مى‏رود. اى رسول الله به من بگو آیا درست تعبیر کردم یا به خطا رفتم؟ رسول اللهf فرمودند: در بعضى به صواب رفتى و در بعضى خطا کردى. ابو بکر گفت: پدر و مادرم به فداى تو سوگند یاد مى‏کنم به من بگو در چه خطا کردم؟ رسول اللهf فرمودند: قسم نخور. نتیجهای که محیالدین از این روایت میگیرد این است که صورتهای خیالی که در رؤیا پیش میآید احتیاج به تعبیر دارد.

]و قالَ اللهُ تعالى لإبراهیمu حینَ ناداه: «أَنْ یا إِبْراهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا» و ما قالَ لَهُ صَدَقْتَ فی الرّؤیا أنَّهُ اِبنُکَ: لأنَّهُ ما عَبَّرَها، بَل أَخَذَ بِظاهِرِ ما رَأى، و الرُؤیا تَطلُبُ التّعبیرَ. و لذلک قال العزیزُ «إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ». و مَعنَى التَّعبیرِ الجَوازُ مِن صُورةِ ما رَآه إِلى أمْرٍ آخَرٍ. و کانَتِ الْبَقَرُ سِنین فی المَحْل و الخصْب[

و خداوند تعالی به ابراهیمu در حال ندا فرمود: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا» یعنی ای ابراهیم تو آن رؤیا را بدون تعبیر تصدیق کردی. و نفرمود: «صَدَّقْتَ فِی الرُّؤْیا» یعی ای ابراهیم تو در رؤیا صادق بودی تا خداوند او را در رؤیایش تصدیق کرده باشد که آن مذبوح، همان فرزندت میباشد. از آن جهت به حضرت ابراهیمu فرمود: «تو آن رؤیا را تصدیق کردی» که آن را تعبیر نکرد، بلکه به همان صورتی که آن را دید اخذ کرد. در حالیکه رؤیاها - به جهت آنکه از مرتبهی خودشان تنزل یافتهاند- نیاز به تعبیر دارند و در همین رابطه عزیز مصر به کاهنان گفت: «إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُون‏» اگر شما میتوانید رؤیا را تعبیر کنید. و معنای تعبیر، عبور از صورتِ دیدهشده در خواب، به صورت دیگری است که مقصد و مراد است. گاو در خواب عزیز مصر سالهای قحطی و فراوانی بود و از آن جهت که هفت گاو لاغر و چاق در خارج نیامدند آن رؤیا نیاز به تعبیر داشت هرچند آن رؤیا صادق بود.

]فَلَوْ صَدَقَ فِی الرُّؤیا لَذَبَحَ اِبْنَهُ، و إِنَّما صَدَّقَ الرُّؤیا فی أنَّ ذلک عَینُ وَلَدِهِ، و ما کان عندَ الله إِلا الذِّبْحُ العظیمُ فی صُورَةِ وَلَدِهِ فَفَداهُ لِما وَقَعَ فی ذِهنِ إِبراهیمَu ما هُوَ فداءٌ فی نَفْسِ الأمْرِ عِندَ اللهِ[

پس اگر ابراهیم در رؤیایش صادق بود حتماً فرزندش را ذبح میکرد و رؤیا را تصدیق کرد که آنچه در خواب دیده عین فرزندش است و با این تصور قصد ذبح فرزندش را کرد و حال آنکه نبود نزد خدا مگر ذبح عظیم در صورت فرزندش - و نه در ذبح فرزندش- پس حضرت حق فدا داد گوسفند را به جهت آنچه در ذهن ابراهیمu واقع شد و در نفسالأمر و در نزد خدا آن گوسفند فداء نبود بلکه خود گوسفند باید ذبح میشد، نه به جای فرزندش.

]فصَوَّرَ الحِسُّ الذِّبْحَ وَ صَوَّرَ الخیالُ اِبنَ إِبراهیمَ علیه السلام. فَلَو رَأى الکَبْشَ فِی الخیالِ لَعَبَّرَهُ بِاِبْنِهِ أو بِأمرٍ آخَرٍ[

پس حسّ - حسّ مشترک- ذبح را تصویر کرد - و درست تصویر کرد- و خیال، فرزند ابراهیمu را تصویر نمود - و در آنچه از باطن آمده بود تصرف کرد- پس اگر ابراهیم در صورت خیالیهاش گوسفند را میدید از آنجایی که صورتها در آن موطن نیاز به تعبیر دارند، آن را به چیز دیگری تعبیر مینمود ولی چون ذبح فرزند در میان بود نخواست آن را تعبیر کند.

 

 

[1] - در روایت هم داریم؛ رؤیا یکی از انواع نَبوّات است.

 

--

  • ۰۲/۰۵/۰۳
  • رضا کریمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی