استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

باید از قرآن و حدیث استنطاق کنیم. دین دوای دردهای ماست ولی ما هم باید دردهای خود را عرضه کنیم و آن را «به حرف بیاوریم» و از او «بپرسیم». چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
در این وبلاگ مطالب گروه مطالعاتی المیزان در خصوص نظرات علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی نیز مطرح می شود.
لینک گروه المیزان در پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2802319371C1ec9ed0c5a
کانال تلگرامی رضاکریمی:
https://telegram.me/karimireza1001

بایگانی
کلمات کلیدی

اشاعره، معتزله و توحید

رضا کریمی | پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۰

یک دعوای ریشه دار و تاریخی در مورد عقل و اختیار بین دو گروه متکلمین وجود دارد. معتزله می گویند خداوند عاقلانه رفتار می کند و عدالت خدا در این است که کاری کند که از نظر عقلی زیر سوال نرود. در مقابل، اشاعره می گویند: خداوند طبق اراده خود رفتار می کند و خدا هر کاری کند عادلانه است و عدالت با اراده و فعل الهی شناخته می شود نه برعکس. در تفکر معتزله عقل محور تفسیر شرع است و در تفکر اشاعره شرع محور عقل است. در تفکر معتزله حسن و قبح ذاتی و عقلی هستند و در تفکر اشاره حسن و قبح شرعی هستند. در تفکر معتزله نباید دستور غیرعقلی را به خداوند نسبت بدهیم و خداوند از کار مخالف عقل مبراست ولی در تفکر اشاعره معنی ندارد خدا را با عقل بسنجیم بلکه زیبایی و زشتی همان است که خداوند انجام می دهد.
مثلا علامه طباطبایی در تفسیر آیه ما مَنَعَنا در سوره اسراء می گوید چیزی خدا را منع نمی کند پس عبارت «منعنا» باید تفسیر شود. این نکته به دعوای بین اشاعره و معتزله اشاره دارد. آیا خدا مطابق عقل عمل می کند یا اینکه عقل آن چیزی است که خدا می گوید؟! آیا می توانیم بگوییم«خدایا چرا؟»
اهمیت این پرسش این است که روشنفکران دینی در عصر ما خود را نومعتزله می دانند. آنها با عقل خدا را مورد پرسش قرار می دهند و وقتی می گوییم به چه حقی خدا را زیر سؤال می برید، می گویند خدا خودش را به عقل مقید کرده است!
الان دو گروه می گویند می توان علیه خدا حرف زد. اول آتئیست ها که خداناباور هستند. دوم، روشنفکران دینی که خداباور هستند ولی معتقدند می شود با خدا مجادله و محاجه کرد.
اگر بخواهیم به صورت بنیادین مسئله را بررسی کنیم باید پاسخ این را بیابیم: معنای آیاتی مانند «ما منعنا» ظاهری است یا باید تأویل شود؟
پرسش همیشگی این بوده است که کدام تفکر درست است؟ متکلمین شیعی تلاش کرده اند بین این دو راه میانه ای طی کنند.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه ما کُنَّا ظالِمِینَ‌ (شعراء209) می گوید: خداى سبحان مالک عالم است یعنی هر تصرفى که در آنها کند، چه آن موجود خوشش بیاید یا بدش آید و تصرف خداى تعالى به نفعش باشد یا به ضررش، ظلم نیست، بلکه مى‌شود گفت: عدل است.
اما سوال مهم این است که آیا خداوند چون مالک همه چیز است، می تواند گناهکاری را مجازات نکند و نیکوکاری را مجازات کند؟!
علامه طباطبایی پاسخ می دهد خدا کار خودش را ناقص نمی کند :«مقتضاى تشریع شرائع و اجرای آنها‌ توسط خداوند این است که ضد خواسته خود اقدامى ننموده و خودش در اثر اهمال و یا الغاء کیفر، قانونش را نشکند، ترک کیفر نکرده یا مظلوم را به گناه ظالم مؤاخذه نکند».
مقتضای شریعت چیست که خداوند را از برخی تصرفات در ملک خود منع می کند: علت اصلی اینکه خداوند بعضی امور را بر خود واجب کرده کمال اوست. به اصطلاح مشهور این وظیفه بزرگی اوست! اگر خداوند ظلم کند یعنی ترک فیض کرده است و این نقص است. نه اینکه اگر ظلم کند کسی او را به خاطر عدم رعایت قواعد ذاتی (امور مستقل از خداوند) می تواند مواخذه کند.
علامه طباطبایی می گوید: «گفته اند خدا قادر بر ظلم است و لیکن به هیچ وجه از او سر نمى‌زند چون نقص کمال است و خدا از آن منزه است. پس فرض اینکه خداى تعالى ظلم کند، فرض امرى است که صدورش از او محال است، از ظاهر قرآن هم‌همین استفاده مى‌شود. ظلم نکردن خدا از باب سالبه به انتفاء موضوع نیست، بلکه از باب سالبه به انتفاء حکم است یعنی در عین اینکه قادر بر ظلم است، ظلم نمى‌کند.»
علامه طباطبایی می گوید: «ترک عقاب عاصى تا حدى مسلم است و فضلى است از ناحیه خداى تعالى و اما به طور کلى این حکم کلى مستلزم بطلان تشریع شرایع و ترتب جزاء بر عمل است».
اگر حقیقت معصیت را به شرک برگردانیم و بگوییم گناه یعنی کاری که خدایی خداوند را نادیده می گیرد آن وقت بهتر می توانیم درک کنیم که چرا خداوند خلف وعید می کند و بعضی از مجازات ها را ترک می کند؟ خدا گناهانی غیر از شرک را می بخشد وقتی بنده اش با نزدیکی به خدا اثر منفی گناه را جبران می کند. در واقع گناه دوری از خداست و وقتی بنده وجودش را به خدا تسلیم کند اثر این دوری حاصل از گناه خنثی می شود و نیازی به مجازات نیست! ولی اگر گناه را دارای آثار تکوینی مستقل از خداوند در نظر بگیریم آن وقت ترک عقاب و خلف وعید کاری غیرعقلی تلقی می شود چون خداوند در نظام علیت ، که مستقل از خودش قرار داده، تصرف غیرموجه کرده است. در حالی که خداوند مالک مطلق همه چیز است و ملاک سعادت و شقاوت جز او و اراده او نمی تواند بشد.

    آیت الله جوادی آملی به تاسی از فلسفه و حکمت اسلامی وجوب و امتناع خداوند را از او می داند نه بر او (عن الله نه علی الله و می گوید: فرق ممتاز بین ما امامیه و معتزله آن است که خداوند «یَمتنع عن الله» است نه «یمتنع علی الله», «یجب عن الله» است نه «یجب علی الله». چون حکمت و علمِ محض است و از این علم و حکمتِ محض جز عدلِ محض صادر نمی‌شود (9.2.91). ولی سوالی که باقی است که مبنای این حکمت چیست و امر حکیمانه از غیرحکیمانه چطور تمیز داده می شود و نیز چه شده است که خداوند حکمت را بر خود واجب کرده است؟ اگر بخواهیم بر اساس قرآن بگوییم خداوند رحمت واسعه است و بر رحمت واسعه واجب است که فیض برساند وگرنه در مالکیت و کمال او نقص راه پیدا می کند.
اهمیت تأمل و تفکر در دوگانه اشاعره و معتزله، نزدیک شدن به حقیقت توحید است. خلاصه اینکه اشاعره فیاضیت، فضل عظیم و رحمت واسعه الهی را در نظر نمی آورند و معتزله مالکیت مطلق خداوند را. توحید حقیقی این است که خداوند را مالک مطلق همه چیز بدانیم که رحمت را بر خود واجب کرده است.

 

  • ۰۰/۱۲/۲۶
  • رضا کریمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی