استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

باید از قرآن و حدیث استنطاق کنیم. دین دوای دردهای ماست ولی ما هم باید دردهای خود را عرضه کنیم و آن را «به حرف بیاوریم» و از او «بپرسیم». چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
در این وبلاگ مطالب گروه مطالعاتی المیزان در خصوص نظرات علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی نیز مطرح می شود.
لینک گروه المیزان در پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2802319371C1ec9ed0c5a
کانال تلگرامی رضاکریمی:
https://telegram.me/karimireza1001

بایگانی
کلمات کلیدی

نفاق را دوباره بشناسیم

رضا کریمی | پنجشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۷

منافق در یک‌معنا کسی است که ظاهر و باطن او یکی نباشد. اما در معنایی عمیق تر، منافق کسی است که ایمانش از اجمال به تفصیل نرسیده است. این بازتعریف فهم بسیاری آیات در وصف منافقین را بهتر می کند و موجب تقسیم بندی نفاق می شود و راه علاج آن را بهتر توضیح می دهد و نیز موجب می شود که نفاق را به دوران مدنی و در زمان حکومت اسلامی محدود نکنیم.

مقدمه:

قرآن کریم در باره منافقین اهتمام شدیدى ورزیده، و مکرر آنان را مورد حمله قرار داده، و در سوره‏هاى قرآن کریم از قبیل سوره بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، فتح، حدید، حشر، منافقین و تحریم سخن از آن را تکرار نموده است. در مورد رفتار منافقین وقایع مهمی در صدر اسلام در تاریخ ثبت شده است. لشکرکشى علیه مسلمین و ساختن مسجد ضرار  و منتشر کردن داستان افک، و فتنه به پا کردنشان در داستان سقایت و داستان عقبه  و امثال آن تا آنکه کارشان در افساد و وارونه کردن امور بر رسول خدا (ص) به جایى رسید که خداى تعالى به مثل آیه زیر تهدیدشان نموده فرمود:" لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا"  (ترجمه المیزان، ج‏19، ص: 485).

اما منافق کیست؟ منافق در یک‌معنا کسی است که ظاهر و باطن او یکی نباشد.
چنین کسی دروغگو، استهزاء گر و بی ایمان و خدعه گر است و بسیار قسم دروغ می گوید و از دستور خدا تخلف می کند.
در معنایی عمیق تر، منافق کسی است که ایمانش از اجمال به تفصیل نرسیده است. چنین کسی بدون آنکه ‌بداند ادعاهایش صادقانه نیست، به دیده شدن اهمیت می دهد و کسالت دارد و‌کم‌ذکر است و در جهاد جانی و مالی تخلف می کند. او ایمان  دارد ولی به اندازه یک شعله کبریت و نور رعد شبانه.

یکی از مهم ترین آیاتی که این نظر را توضیح می دهد آیه «یاایهالذین امنوا امنوا» است. درباره معنی وجوه فراوانی گفته‌شده، در این میان دو نظر از همه‌مهم تر است:
۱. از جمله اینکه‌ مخاطب مؤمنانی اند که ایمان ظاهری دارند‌. این احتمال در حد خود پذیرفتنی و شاهد قرآنی دارد (تسنیم، ۲۱، ۱۲۸)
۲.این احتمال که مؤمنان به تحصیل ایمان تفصیلی مأمور باشند لطیف ترین تفسیر و ابتکار محققان اهل تفسیر مانند استاد علامه طباطبایی است که با سیاق آیات هماهنگ است. (تسنیم،۲۱، ۱۲۸). علامه طباطبایی این ابتکار خود را در تفسیر دیگر آیات نفاق ادامه نداده است و شاگردش از همان ابتدا با نظر استاد مخالفت کرده است!
در واقع با دو نظر در توجیه «ضرورت تجدید ایمان» (وبه عبارتی توجیه عامل نفاق) مواجهیم: نظریه ظاهر/باطن و نظریه اجمال/تفصیل.

در این نظریه رابطه ایمان و عمل بهتر توصیف می شود. چرا تضاد قول/عمل (که از نشانه های نفاق است) نسبت مناسب تری با اجمال/تفصیل دارد  و در روایات که عمل جزو ایمان توصیف شده است را می توان اشاره به ایمان تفصیلی دانست. اما عمل از آنجا که ظهور بیرونی هم دارد نمی تواند همیشه به عنوان نماینده باطن بیان شود و تضاد ظاهر/باطن در اینجا در بیان کامل علت عملی نشدن قول ناتمام است.

البته منافق مقابل صادق است و در واقع در این نظریه منافق همچنان کسی است که دروغگو است و ظاهر و باطنش یکسان نیست. اما در وغگویی اش این نیست که هیچ ایمانی ندارد بلکه ایمانش را کامل نکرده است و آن را سپر قرار می دهد.

از آیه  وَ اللَّهُ یَشهَْدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ، اتخََّذُواْ أَیْمَانهَُمْ جُنَّةً فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللَّهِ (منافقون2) می فهمیم که منافقین زیاد قسم می خورند و آن را سپر قرار می دهند. 
نتایج بازتعریف نفاق:

یک.توضیح بهتر اوصاف منافقین

به نظر می رسد نظریه اجمال/تفصیل موجه تر و وسیع تر از نظر دیگر باشد. اگر نفاق را «ایمان نیاوردن بعد از ایمان اجمالی و اولیه» بدانیم، نه فقط«ایمان ظاهری»، بسیاری از اوصاف منافقین در قرآن بهتر توضیح داده می شوند. در این نظریه می توان اثبات هدایت و ایمان برای منافقین، کیفیت «ذکر قلیل منافقان» و «تذبذب بین کفر و ایمان» و «تبعض و تجزیه ایمان» را بهتر توضیح داد.
آیت الله جوادی آملی در جلد 21 تسنیم به برخی از این مسائل دقت کرده است و سعی کرده آیات قرآنی در این خصوص را توجیه نماید:
۱.ذکر علنی کم است اگر چه زیاد باشد و...منافقان اصلا به یادخدا نیستند و جمله لایذکرون الله الا قلیلا یعنی لایذکرون الله الا ظاهرا. (همان،ص ۱۹۴)
۲.منافقین از نظر اعتقادی در زمره کافرانند زیرا تا کسی عقاید اسلامی را نپذیرد مؤمن راستین‌نیست و‌میان ایمان و کفر فاصله ای نیست. (همان،ص۲۰۲ ) دسته سومی وجود ندارد تا واسطه ای میان کفر و اسلام باشد. (همان،ص ۲۰۳)
لاالی هؤلاء برای سرگردانی مقام‌تشخیص است نه واقع. منافق ثبوتا کافر و اثباتا برای توده مردم‌ناشناس و به زعم ساده لوحان مؤمن است. (همان،ص ۲۰۴)
۳.ایمان و کفر تجزیه پذیر نیستند به عکس اطاعت و‌عمل. (همان،ص ۲۶۳)
این توجیهات ناشی از باقی ماندن در تلقی مشهور ظاهر و باطن است. اما بر اساس نظریه اجمال و‌تفصیل بهتر می توان این اوصاف را توضیح داد و گفت:
۱. ذکر قلیل به‌منافق واقعا منتسب است چون ذکر قلیل ذکر اجمالی است‌ نه تفصیلی.
۲. تذبذب یعنی‌دسته سومی هم وجود دارد که در مقام‌تفصیل ایمان، بین ایمان و کفر سرگردان هستند، هر چند‌ اتخاذ راه میانه‌نهایتا ممکن‌نیست به کفر حقیقی می انجامد.
۳. تبعض(نؤمن‌ببعض و‌نکفر ببعض) هم در وضعیت تفصیل کاملا معنادار است و‌ لذا ایمان از این‌نظر تجزیه پذیر است.

این  نکات در سوره نساء به عنوان اوصاف منافقین محل بحث واقع شده اند. علاوه بر این آیاتی دیگر هم نیازمند توضیح هستند.
4. یَحْذَرُ اَلْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ (توبه٦٤). اینکه منافقین بر حذر هستند از اینکه سوره ای بر آنها نازل شود، به علت همان ایمان اولیه آنهاست و لازم نیست که بگوییم چطور منافق که ایمان ندارد از نزول سوره بر خود بر حذر است؟!
5. در ابتدای سوره بقره دو مثل برای منافقین ذکر می شود: َمثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ (17)ُ... أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرینَ (بقره19). اثبات اضائه و نور برای منافق مجازی نیست بلکه منافق اندکی نور دارد که از آن اندکی بهره می برد (و در آن راه می رود).
6. و نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمَ (توبه٦٦). خداوند منافقین را دو طائفه می داند و می گوید یک طائفه را عفو می کند. در اینجا سخن از توبه مقبول از سوی کافر نیست، پس چگونه ممکن عفو شوند؟ این گروه را می توان مصداق آیه وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ (توبه102) یا آیه وَ ءَاخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبهُُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ (توبه106) دانست که در برزخ به سر می برند.
۷. منافق همیشه پنهان نیست بلکه گاهی آشکارا مخالفت و انتقاد می کند مثلا عیبجویی می کند وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی اَلصَّدَقاتِ(توبه58) تحلیل این وصف با نظریه ظاهر/باطن دشوار است اما با نظریه اجمال/تفصیل می فهمیم گاهی بی ایمانی بعد از ایمان موجب ظهور مخالفت ها می شود.
۸. با این بازتعریف توضیح گوش بودن و گوش دادن پیامبر به منافقین بهتر توضیح داده می شود: وَ إِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ (منافقون۴). اگر پیامبر گوش است چون مؤمن به مؤمنین است و اگر از اجسام منافقین تعجب می کند در اثر همین تصدیق است نه از سر جهل: قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمٌ (توبه٦١).

9. در حکمت ۷۹ ، امیرالمومنین میفرماید:  که: " خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّى کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِنِ و بعد در حکمت ۸۰ میفرماید : " الحِکمِهُ ضالةُ الموُمِنِ، فَخُذِ الحِکمَهَ وَ لَو مِن اَهلِ النًفاقِ "  اشکال اولیه این است که حکمت چطور در سینه منافق است؟ اگر نفاق را در مؤمنین هم قابل ردیابی بدانیم این اشکال برطرف می شود.

10.یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ(صف2): این آیه صریحا به اهل ایمان نسبت تفاوت قول و فعل می دهد و این نوعی دروغگویی است. ولی سیاق آیات بیانگر آیات نفاق نیست. پس باید گفت این اهل ایمان گاهی با نفاق درگیر شده و ایمان خود را در حد جنگ در راه خدا نمی رسانند.

11. یکی از احتمالاتی که علامه طباطبایی در توجیه تفاوت تعبیر ایمان (آیه66برائت) و اسلام (آیه74برائت) که در وصف منافقین می آورد این است که : شاید اگر در اینجا فرموده:" وَ کَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ" با اینکه قبلا فرموده بود:" قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ" براى این باشد که آیه قبلى کلام رسول خدا (ص) است که بر حسب ظاهر حال منافقین که همان ایمان ادعایى خود آنان است جریان یافته و فرموده" شما بعد از ایمانتان کافر شدید" و اما این آیه کلام خود خداى تعالى است که عالم به غیب و شهادت است، پس اگر بفرماید منافقین کافر شدند، صرف ظاهر حال را نمى‏گوید بلکه حقیقت حال را مى‏رساند، و او شهادت داده به اینکه منافقین از اصل ایمان نداشتند- نه اینکه بعد کافر شدند- و از شهادت زبانى تجاوز نکردند. پس، ایشان از همان اول مسلم بودند، نه مؤمن، و با این حرفهایى که زدند از اسلام خارج شدند (ترجمه المیزان، ج‏9، ص458). به نظر می رسد که بیان اینکه گوینده دو جمله متفاوت هستند بیان خوبی است اما با این توضیح تکمیلی که رسول خدا مؤمن و مصدق (اُذُن) بود و باید ایمان آنها را تأیید می کرد نه اینکه فقط ظاهر حال آنها را دیده باشد بلکه شعله ضعیف و ناکافی ایمان آنها باید به ایمان دوباره برسد.

دو. تقسیم بندی منافقین

نتیجه مهم بازتعریف معنای نفاق این است که منافق به دو نوع تقسیم می شود: منافق مجرم و نفوذی، منافق مؤمن. منافق مجرم کسی است که فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ (بقره10) است ولی در حالت اولیه منافق و مریض قلبی یکی نیستند و قرآن این دو را از هم جدا آورده است:الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض(انفال49). 

این تلقی از نفاق سبب می شود که همه ما‌ در خطر نفاق باشیم ‌و خطاب «یاایهاالذین امنوا امنوا» عمومی است نه فقط منحصربه خائنین و ریاکاران.دومین نوع نفاق گسترده است و اکثریت مؤمنین سهمی از آن را در خود دارند. همانطور که اشاره شد از آیه  «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» هم می توان فهمید که مؤمن در چیزهایی قول و فعلش مطابقت ندارد و این همان نفاق است.

نشانه های نفاق که در مؤمنین هم هست بسیار مهم هستند:
۱.کسالت در نماز: وَ لا یَأْتُونَ اَلصَّلاةَ إِلاّ وَ هُمْ کُسالى 
۲.یاد اندک خدا
۳.میل به دیده شدن
۴. تذبذب
۵. بدعهد و بدامانتی
۶. کراهت در انفاق: وَ لا یُنْفِقُونَ إِلاّ وَ هُمْ کارِهُونَ (٥٤)
۷. قعود و اجازه جهاد نکردن:  إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ اَلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ اِرْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ (توبه٤٥)
۸. عیبجویی در پرداخت مالی:  وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی اَلصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ (توبه٥٨)

این اوصاف درجات مختلفی دارند و هر چقدر کمتر شوند بیشتر با نفاق مبارزه شده است.
در اینجاست که در سوره منافقون خطاب به مؤمنین هم هست و آنها را از دو آفت نفاق یعنی عدم ذکرالله و انفاق بر حذر می دارد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ... وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ (منافقون۹و۱۰).
 

سه. علاج بهتر نفاق
نتیجه دیگر بازتعریف نفاق این است که راه حل و علاج درد می تواند بهتر تبیین شود. منافق باید به ایمان بریده و یاد اندک وجود خود بازگردد. در واقع او نیاز نیست که همه چیز را از نو بسازد بلکه باید به گناهش اعتراف کند و  آنچه دارد را تفصیل بدهد. بهترین توصیه برای این کار جهاد با جان و مال است.
توصیه دیگر آمدن به محضر رسول خداست: در آیه  قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اَللّهُ مِنْ أَخْبارِکُمْ وَ سَیَرَى اَللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ (٩٤) می فهمیم‌ رسول خدا ایمان به مؤمنین دارد مگر اینکه خدا او را آگاه کند.‌ رسول خدا مؤمن به مؤمنین است قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمٌ (٦١)مگر اینکه خودشان نخواهند.
با مقایسه دو آیه سوره منافقون،  وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اَللّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (٥)  سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اَللّهُ لَهُمْ إِنَّ اَللّهَ لا یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْفاسِقِینَ (٦)
می فهمیم علت بی نتیجه بودن استغفار رسول برای منافقین این است که آنها نمی آیند و نمی خواهند. فسق همین رویگردانی است وگرنه اگر می آمدند خدا را توابا رحیما می یافتند: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللّهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللّهَ تَوّاباً رَحِیماً (نساء٦٤).

در روایتی مهم می خوانیم که رسول خدا فرمود: ارْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَیَّ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ(کافی، ج 4، ص 353‌). اولا این روایت نشان می دهد نفاق فقط در دشمنان رسول نیست بلکه در دوستداران او نفوذ کرده است! چرا که صلوات بر رسول را به دوستان رسول توصیه می کنند نه به دشمنانش. ثانیاً علاج نفاق در این روایت نشان داده شده است. در ظاهر این حدیث نشان می دهد که باید صلوات را آشکار گفت و در دل پنهان نکرد. یعنی باید ایمان را از قلب در عمل نشان داد. در معنایی عمیق تر این روایت را می توان تکمیل آیه یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (حجرات2) دانست. برای اینکه ایمان و عمل انسان امتحان شود و حبط نگردد باید رسول را بر خود مقدم بداریم و به جای اینکه صدایمان را بالاتر از صدای نبی بالا ببریم صلوات بر او را بالا ببریم. این کار نفاق را از بین می برد. چون موجب تفصیل ایمان اجمالی ما می شود.

 

چهار. عدم تکفیر نابجای مؤمنین

وقتی بدانیم که منافقین و مؤمنین در هم تنیده هستند. جهاد با منافقین شرایط خاص پیدا می کند و نمی توان به راحتی هرکسی را تکفیر کرد. این نکته مهم را می توان از دل آیاتی از سوره نساء در این باره استنطاق کرد.

منافق ، که در حالت تذبذب است(مُّذَبْذَبِینَ بَینَْ ذَالِکَ لَا إِلىَ هَؤُلَاءِ وَ لَا إِلىَ هَؤُلَاء)، اگر روبرگرداند و با هجرت ایمانش را تثبیت نکند باید مانند کافر با او جنگید فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُم... ولی باید مواظب باشیم که منافق مسلم را تکفیر نکنیم. اگر منافق القای سلام کرد نباید او را کشت و نباید به کسی که القای سلام می کند بگوییم تو مؤمن نیستی! یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا ضرََبْتُمْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَ لَا تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا.
از آیه وَ مَا کاَنَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطًَا می توان برداشت کرد که این خطر وجود دارد که مؤمن سهوا مؤمنی را بکشد  و او را با کافر اشتباه بگیرد. یک علت این خطا عدم تبین و نسبت دادن بی ایمانی به فرد مقابل است. 
مؤمن قاعد و مستضعف درجه ای از نفاق دارد و با مجاهد و مهاجر مساوی نیست ولی با آنها مانند کفار نباید مواجه شد و خدا گرچه مجاهدین را بر قاعدین فضیلت داده اما به هر دو وعده نیک داده است: فَضَّلَ اَللّٰهُ اَلْمُجٰاهِدِینَ بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى اَلْقٰاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اَللّٰهُ اَلْحُسْنى. به نص قرآن منافقین مذبذب هستند و‌ اگر به فتنه بازگردند در آن می افتند و اگر در این حالت بمانند نهایتا به کفر می رسند پس منافقین به این معنی کافرند.

از این بالاتر این است که اساساً حکم منافق کشتن نیست چون خطر قتل مؤمن در آن وجود دارد. از گزارش های تاریخی هم برمی آید که پیامبر منافقین را نکشت. شهید مطهری در کتاب نفاق می گوید علت این است که پیامبر نخواست این کار سنت بشود تا حکومتها به بهانه نفاق مردم را بکشند: وَ لَا تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا. اما علت اینکه این سنت نباید رایج می شد د رهم تنیدگی عملی منافق و مؤمن و خطر قتل خطایی مؤمن است.

 

پنج. 

توضیح چرایی نفاق پیش از هجرت

نتیجه دیگر بازتعریف نفاق این است که نفاق قبل از هجرت توضیح بهتری دارد.

علامه طباطبایی در گفتارى پیرامون مساله نفاق در صدر اسلام (طباطبایی، ج19، صص483-489) به یک پرسش مهم اشاره می کند.

بعضى نوشته‏اند حرکت نفاق از مدینه شروع و تا نزدیکى وفات رسول خدا (ص) ادامه داشت. قائلین به نظریه «نفاق بعد از هجرت»  گفته اند: منشا نفاق ترس از اظهار باطن و یا طمع خیر است، و پیامبر و مسلمانان آن روز که در مکه بودند، و هنوز هجرت نکرده بودند، قوت و نفوذ کلمه و دخل و تصرف آن چنانى نداشتند که کسى از آنان بترسد و یا طمع خیرى از آنان داشته باشد.

علامه طباطبایی در نقد این دلیل می گوید: علت و منشا نفاق منحصر در ترس و طمع نیست تا بگوییم هر جا مخالفین انسان نیرومند شدند، و یا زمام خیرات به دست آنان افتاد، از ترس نیروى آنان و به امید خیرى که از ایشان به انسان برسد نفاق مى‏ورزد، و اگر گروه مخالف چنان قدرتى و چنین خیرى نداشت، انگیزه‏اى براى نفاق پیدا نمى‏شد، بلکه بسیارى از منافقین را مى‏بینیم که در مجتمعات بشرى دنبال هر دعوتى مى‏روند و نیز اشخاصى را مى‏بینیم که عمرى را با خطر مى‏گذرانند تا شاید هدف خود را که رسیدن به حکومت است به دست آورده و رسول خدا (ص) هم از همان اوائل دعوت فرموده بود که اگر به خدا و دعوت اسلام ایمان بیاورید، ملوک و سلاطین زمین خواهید شد.

با مسلم بودن این دو مطلب چرا عقلا جائز نباشد که احتمال دهیم: بعضى از مسلمانان قبل از هجرت به همین منظور مسلمان شده باشند؟(ترجمه المیزان، ج‏19، ص: 487)

 و نیز ممکن است بعضى از آنها که در آغاز بدون هدفى شیطانى مسلمان شده‏اند، در اثر پیشامدهایى در باره حقانیت دین به شک بیفتند، و در آخر از دین مرتد بشوند(ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا .) و و نیز آن افراد از مشرکین مکه که در روز فتح و در اثر لشکر عظیم اطراف مکه ایمان آوردند، چگونه ممکن است اطمینانى به ایمان صادق و خالصشان داشت؟ (ترجمه المیزان، ج‏19، ص488).

در تکمیل این نظر می توان با بازتعریف نفاق گفت: وقتی ایمان بر زبان می آید، تا به تفصیل و آزمایش درنیاید خطر نفاق و دروغ در آن وجود دارد. در نظر ظاهر/باطن است که ترس و طمع توجیه کننده نفاق است اما در نظریه اجمال/تفصیل ایمان باید آزموده شود. این آیه که می توان در وصف نفاق هم تحلیل کرد فقط به بعد از هجرت تعلق ندارد: أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ‏ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِین (عنکبوت 1و2).

  • ۹۷/۰۹/۰۸
  • رضا کریمی

نظرات  (۱)

  • نگار جهانشاهی
  • واقعا خوب بود سپاس

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی