استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

باید از قرآن و حدیث استنطاق کنیم. دین دوای دردهای ماست ولی ما هم باید دردهای خود را عرضه کنیم و آن را «به حرف بیاوریم» و از او «بپرسیم». چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
در این وبلاگ مطالب گروه مطالعاتی المیزان در خصوص نظرات علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی نیز مطرح می شود.
لینک گروه المیزان در پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2802319371C1ec9ed0c5a
کانال تلگرامی رضاکریمی:
https://telegram.me/karimireza1001

بایگانی
کلمات کلیدی

درباره شیطان

رضا کریمی | پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۸

گفتگوی شیطان با خدا نکات بسیار عمیقی دارد که رفتار ما شیطان و خدا را تعیین می کند. این گفتگو بارها در قرآن در سوره های اعراف، حجر، ص و... آمده است و این تکرار بیشتر ما را مؤظف می کند تا در مفاد آن تفکر کنیم.

از این گفتگو پاسخ چند سؤال مشخص می شود؟

چرا خدا شیطان را مهلت داد و راه ما را به خطر انداخت؟

چگونه می توانیم از شیطان در امان باشیم؟

ابزار اغوای بشر چیست؟

1.علت انظار

علت انظار شیطان: ۱. او یکی از منظرین است ۲. او ‌تا وقت معلوم انظار داده شد
چرا شیطان در زندگی ما وجود دارد و‌خدا به اجازه اغواگری می دهد؟

۱.علامه طباطبایی در پاسخ به این پرسش که چرا شیطان مهلت داده شده گفته که او مانند انسان یکی از مهلت داده شدگان است (نه «تنها مهلت داده شده») . کلمه مهلت با عبارت انظار آمده است که علاوه بر فرصت دهی، نظاره گری را هم در خود دارد. پس می توان از آیه  ثُمَّ جَعَلْنٰاکُمْ خَلاٰئِفَ فِی اَلْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (١٤) هم در فهم داستان خلقت بهره برد و بگوییم معنی دیگر مهلت دادن ابلیس و انسان، نظاره عمل انسان است. اگر خداوند در پاسخ درخواست شیطان انک منظر می گفت این معنا معنی نداشت.
۲. پاسخ دوم و عمیق تر این است که چه کسی می گوید شیطان مهلت داده شد و اصلا وجود دارد؟
مرحوم دولابی معتقد است شیطان وجودش اعتباری است، می‌توان به خود گفت اصلا نیست. او بر این اساس می گوید وقت معلوم‌ممکن است رسیده باشد:« گرچه شیطان از خدا تا روز قیامت عمر تقاضا کرد، ولی خداوند به او فرمود: تا «یوم الوقت المعلوم» به تو مهلت دادم. از کجا که آن وقت معلوم یک ساعت بعد نبوده است؟ شاید شیطان اصلا نابود شده باشد. بنابراین از شیطان حرف نزن، از خوبان حرف بزن». 
آیت الله جوادی آملی به این تلقی اشکال کرده و می گوید: شاید کسی بگوید در گذشته وقت معلوم فرارسیده و ابلیس مرده باشد. اما آیات اثرگذاری ابلیس را تا آستانه قیامت نشان می دهد و دستور استعاذه در قرائت قرآن قرینه ای بر زنده بودن اوست. (تسنیم، ج
۴۴،ص ۵۰). اما آیا در ظهور هم نباید از پایان شیطان سخن گفت؟ در پاسخ این اشکال می خوانیم: دستور استعاذه بعد از وقت معلوم شاید به صورت دیگر باشد (همان، ص ۵۱).
اگر معنای مرگ شیطان، انکار لزوم دشمن دانستن اوست که این نتیجه گیری با آیات قرآن نمی سازد ولی می توان گفت دشمن دانستن شیطان به معنای بی توجهی به اوست.
مبنای چنین سخنی این است که شیطان کید ضعیفی دارد و تنها انسانها او را با تبعیت و تولّی قدرت می دهند.
دولابی گفته است: «در جلسه‌ای دو نفر با هم بحث می‌کردند، یکی از وجود شیطان و حیله‌های او صحبت می‌کرد و دلیل می‌آورد و دیگری با دلیل ثابت می‌کرد که شیطان عدمی است و حیله‌های او ضعیف است. نظر مرا خواستند. من فکر کردم هر قدر هم که کم عقل باشم، باید کمک کسی باشم که شیطان را ضعیف و نابود می‌کند». 
پس وقت معلوم بنابه اخلاص انسانها متغیر است. اگر بخواهیم به زبان قرآن پایان مهلت شیطان را تقریر کنیم باید توجه کنیم که آیه  قٰالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ  إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِین (ص٨٢و
۸۳) با فاء بر درخواست شیطان برای مهلت خواهی تفریع شده است. اصل مهلت خواهی با وقت معلوم استثنا می خورد  إِلىٰ یَوْمِ اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ(ص٨١). پس می‌توان گفت استثناکردن مخلصین از این مهلت هم به وقت معلوم ربط دارد. هرکس وقت معلومی دارد که وقتی به آن رسید در مقام مخلصین درآمده است. آن مقام وقتی است که شیطان مرده است!

2.راه نجات

راه نجات مخلصین است به نحو مفعولی نه فاعلی. علامه طباطبایی دقت می کند که مخلصین بنا به قرائت مشهور به فتح لام خوانده مى‌شود و در تفسیر سوره یوسف گفتیم که مخلصین آنهایند که پس از آنکه ایشان خود را براى خدا خالص کردند خدا آنان را براى خود خالص گردانیده، یعنى غیر خدا کسى در آنها نصیبى ندارد. برای فهم بهتر مخلصین می توانیم به سوره اعراف مراجعه کنیم که علامه می فهماند مخلصین شاکرین هستند.
مخلصین همان عباد هستند. علامه طباطبایی دقت کرده است که اول آوردن وصف عباد در إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ برای این است که اصولا حق بندگى و عبودیت همین است که مولى بنده خود را خالص براى خود کند. به قول ایشان: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ ... متضمن سه جواب به ابلیس است‌: اول اینکه بندگان همه ی بشر هستند نه فقط مخلصین و شیطان بر ‌بعضی بندگان تسلط دارد. دوم اینکه قدرت شیطان مستقل و ذاتی نیست. سوم اینکه إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ می فهماند اغوای الهی ابتدایی نیست بلکه جزایی است‌پس علاوه بر ابلیس ملامت بر گمراهان‌هم‌ وارد است. استثناء در " مَنِ اتَّبَعَکَ" استثناى متصل است، نه منقطع. اثبات سلطنت براى ابلیس در صورتى که آن سلطنت از ناحیه خداى تعالى باشد، با سلطنت مطلقه الهى منافات ندارد .
در آیه  إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ إِلاّٰ مَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْغٰاوِینَ (حجر٤٢) استثنا متصل است ولی در آیه وَ مٰا کٰانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطٰانٍ إِلاّٰ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاٰ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ...(ابراهیم٢٢) استثنا را منقطع می داند. در آیه إِنَّ عِبٰادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطٰانٌ وَ کَفىٰ بِرَبِّکَ وَکِیلاً (اسراء٦٥) اصل تسلط نفی شده است. نتیجه این است که تسلط ذاتی عده ای خاص نیست.

استثنای در آیه تسلط با دعوت شیطان منقطع است نه متصل. شیطان برما تسلطی ندارد و فقط ما را دعوت می کند و اگر ما دعوتش را بپذیریم او بر ما تسلط پیدا می کند. نتیجه این است که عده ای تحت تسلط شیطان می روند اما نه به زور بلکه با دعوت. اما اگر استثنا را منقطع بدانیم اهمیت اختیار انسان ظهور می کند. فخررازی چون جبرگراست می خواهد به نوعی ثابت کند استثنا متصل است یعنی دعوت شیطان نوعی تسلط است.
ولی انسان در گمراهی ها مختار و مسئول اعمال خود است پس باید خودش را ملامت کند.

 

تزیین و اغوا

علامه می گوید: در جمله لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ مفعول حذف شده و منظورش این است که باطل را- و یا گناهان را- در نظر بشر زینت مى‌دهم. البته معناى اول جامع‌تر است.
آیه لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْض اشعار و بلکه دلالت دارد بر آنچه که ما در تفسیر آیات راجع به بهشت آدم در جلد اول این کتاب گفتیم که معصیت امر ارشادی بود نه امر مولوى تا گناه شمرده شود چون ابلیس زمین را ظرف اغواء و تزیین آدم و همسرش‌ قرار داده پس باید از بهشت بیرون نموده زمین‌نشینشان سازد.

شیطان با تزیین ما را اغوا می کند تزیین مربوط به همه است ولی اغوا استثنا دارد: در آیه إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ، اگر مستثنى منه را اغواء بگیریم بهتر است از اینکه هم اغواء و هم تزیین را مستثنى منه بگیریم، چون همانطور که گفتیم او- که خدا لعنتش کند- تزیین خود را درباره همه بشر، حتى مخلصین بکار مى‌برد و لیکن تنها غیر مخلصین را اغواء مى‌کند. بلکه می توانیم بگوییم تزیین ذاتا بد نیست و می تواند با تبدیل به شکر مایه نجات شود. همانطور که گفتیم معنای دیگر مخلصین شاکرین هستند.

نکته دیگر در آیه قٰالَ رَبِّ بِمٰا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (حجر٣٩). جمله ابلیس نشان می دهد مقدمه اغوا تزیین فی الارض است. اما مگر هر اغوایی حاصل تزیین است؟ شاید بتوان گفت: منظور از تزیین فقط در شهوات نیست بلکه در غضب و وهم هم اعمال و افکار زینت شده اند.

 

  • ۹۸/۱۱/۱۰
  • رضا کریمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی