دعوت و جدال
با کسانی که به راه پروردگار دعوتمی کنیم: سه روش لازم است:
۱-دعوت با حکمت
۲- دعوت با موعظه حسنه
۳- جدال احسن با دعوت شدگان
اُدْعُ إِلىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ(نحل125)
چرا در دعوت سخن از سه روش است؟
چرا موعظه برخلاف حکمت به صفت حسنه متصف شده است و جدال به صفت احسن؟
چرا جدال با فعل جدا از فعل دعوت بیان شده است؟
چرا خداوند در انتها می گوید: إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ...؟
این آیه برای فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی چگونه باید سرمشق باشد؟
از این دستور قرآنی چند نکته می فهمیم:
۱. موعظه دعوت نرم است. منظور از نرمی تلاش برای اثرگذاری اختیاری در مخاطب است. از آیات قرآن مانند فَمَنْ جٰاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهىَٰ (بقره٢٧٥) و آیه وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مٰا یُوعَظُونَ بِهِ لَکٰانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً (نساء٦٦) می فهمیم موعظه امر و نهی کننده است و نتیجه آن خودداری یا فعل یا نفی عذر است. وعظ برای اهل ایمان مؤثر است: َ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کٰانَ مِنْکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِر (بقره٢٣٢).
۲. علامه طباطبایی می گوید: «سه طریق مذکور همبه معنی اختصاص هر یک به استعداد خاص نیست بلکهگاه بیش از یکی برای عده ای مؤثر است».
برای دعوت حکمت لازم است اما کافی نیست و موعظه بدون حکمت محکم نیست از آیه وَ مٰا أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنَ اَلْکِتٰابِ وَ اَلْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ بِهِ (بقره٢٣١) می فهمیم حکمت ابزار موعظه است. حکمت یک فهم متفاوت و واضح کننده از کتاب (حکمت غیرنقلی) است که وسیله موعظه هم قرار می گیرد.
نمونه قرآنی موعظه حکیمانه در گفتار لقمان است: وَ إِذْ قٰالَ لُقْمٰانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یٰا بُنَیَّ لاٰ تُشْرِکْ بِاللّٰهِ إِنَّ اَلشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (لقمان١٣). عبارت یا بُنَیَّ به حکمت لقمان نرمی و اثرگذاری می دهد و این عبارت در سوره لقمان تکرار می شود (آیات13و16و17). شاید عبارت پرتکرار «یاقوم» توسط پیامبران هم تبدیل کردن حکمت به موعظه در دعوت مردم به توحید باشد.
پس آیه اُدْعُ إِلىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنَُ (نحل١٢٥) مراحل مترتب بر هم هستند. یعنی حکمت وقتی با بیان نهی کننده توأم شود به موعظه تبدیل می شود. ترتب موعظه بر حکمت وقتی مقبول تر می شود که بدانیم منظور از حکمت مفاهیم نظری و عقلی خاص استعدادهای ویژه نیست و حکمتهای سوره اسراء و لقمان نشان می دهد آنها حقایقی ساده (در عین عمیق بودن) هستند. حکمت را هم نمی توان با برهان دقیقا یکی دانست.
۳.جدال احسن هم گفتگو بر اساس مشترکات است وَ لاٰ تُجٰادِلُوا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ إِلاّٰ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنّٰا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنٰا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلٰهُنٰا وَ إِلٰهُکُمْ وٰاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (عنکبوت٤٦). حکمت هم برای رفع اختلافات است، همچنانکه عیسی ع گفت قٰالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ اَلَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیه (زخرف٦٣).
گاهی جدال احسن در جدال نکردن است و در عوض، گفتن خدا اعلم است.
تفسیر علامه طباطبایی از روایاتی که بالتی هی احسن را بالقران معنا کرده اند این است که « جدال احسن را باید از قرآن آموخت که ادب خدا در آن نشان داده شده است». شاید هم بتوان گفت احسن هم صفت جدال و هم صفت تبعیت از قرآن وخود قرآن است. قرآن ذووجوه است وخداوند می گوید واتبعوا احسن ما انزل... . در روایت نیامده که جدال احسن را با قرآن انجام بدهید یا از قرآن یادبگیرید بلکه «بالتی هی احسن»، «بالقران» تفسیر شده است پس احسن کردن جدال با اتباع احسن از قرآن میسر می شود. پس فقط آموختن روش از قران مدنظر نیست بلکه خود احسن کردن قرآن در موضوع جدل نیز با قرآن محقق می شود.
۴. جدال از جنس دعوت نیست ولی مکمل دعوت است چون مانع دعوت که اختلاف است را برمی دارد و با حکمت که به صورت احسن بیان شود محقق می شود. ضمیر هم در جٰادِلْهُمْ بهدعوت شدگان بر می گردد. اگر به جای جادلهم، جادل گفته می شد نمی توانستیم به راحتی بین دعوت و جدال نسبتی برقرار کنیم اما اکنون باید با کسانی که با حکمت و موعظه دعوت کردیم به صورت احسن مجادله کنیم.
علامه طباطبایی برخلاف نظر فخررازی که جدال را دعوت نمی داند معتقد است منظور ازجدال فقط ساکت نمودن خصم نیست و قیاس جدلی موجب تفهیم و پذیرش مطلب می شود و در جاى خود به قدر خود دعوت است. اما علاوه بر تغییر سیاق، متوندعایی و زیارات شاهد بر این هستند که دعوت فقط با حکمت و موعظه است و سخنی از جدال نیست.
اُدْعُ إِلىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ
چرا فعالیتهای تبلیغی مؤثر واقع نمی شوند؟ گاهی بعضی فقط موعظه می کنند بدون آنکه به فکر اقناع ذهن مخاطب باشند. گاهی بعضیها اول شروع به مجادله می کنند! بعضی هم فقط حکمت توحید و اسلام را بیان می کنند و به فکر موعظه یا جدال نیستند. گاهی هم همه این سه روش به کار گرفته می شود ولی بازهم نتیجهای ندارد. اینجا اصرار و حرص بیجا خلاف اراده الهی است ونباید جدال از حالت احسن خارج شود. پس در پایان آیه می خوانیم: إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ.
از آیه وَ إِنْ جادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (حج68) می توانیم بفهمیم جدال اساساً با تذکر و تکیه بر علم الهی رخ می دهد. احسن بودن یعنی اعتراف بر اعلم بودن خدا و اصرار بیش از حد نداشتن و عدم منازعه با آنچه که امت و مردمان بر آن اصرار دارند. برای همین پیش از این آیه و قبل از دستور به دعوت می خوانیم: هر امتی مناسکی دارند که به آن عمل می کنند پس با تو نزاع نکنند... لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقیمٍ (حج67)
- ۹۹/۰۱/۱۴