استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏

استنطاق

باید از قرآن و حدیث استنطاق کنیم. دین دوای دردهای ماست ولی ما هم باید دردهای خود را عرضه کنیم و آن را «به حرف بیاوریم» و از او «بپرسیم». چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
در این وبلاگ مطالب گروه مطالعاتی المیزان در خصوص نظرات علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی نیز مطرح می شود.
لینک گروه المیزان در پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2802319371C1ec9ed0c5a
کانال تلگرامی رضاکریمی:
https://telegram.me/karimireza1001

بایگانی
کلمات کلیدی

رابطه ایمان و عمل

رضا کریمی | سه شنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۰

از  آیه إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یهَدِیهِمْ رَبهُّم بِإِیمَانهِمْ  (یونس9)، می توان چند برداشت کرد:

1.ایمان عامل هدایت است نه عمل

2. ایمان عامل هدایت است و عمل یاری گر ایمان است.

در اینجا علامه طباطبایی معتقد است : « در این آیه هدایت به سوى خودش را تنها به ایمان نسبت داده‌ است؛ چون عامل قرب ایمان است، و اعمال صالح در آن نقشى ندارد...تنها نقش اعمال صالح، یارى ایمان است:«إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ(فاطر10)». البته همه اینها درباره هدایت است که کار ایمان است، و اما نعمت‌هاى بهشتى و عذاب جهنم امرى است که اعمال در آن دخالت دارد. (ترجمه المیزان، ج‏10، ص18).

3.ایمان و عمل وحدت دارند و ایمان زمانی کامل است که به تفصیل برسد و از طریق عمل ظهور کند.

در تفسیر سوره مؤمنون علامه طباطبایی معتقد است:

صرف اعتقاد، ایمان نیست چون ایمان علمى است توأم با سکون و اطمینان به آن و اینچنین سکون و اطمینان ممکن نیست که منفک از التزام به لوازم باشد
البته افراد با ایمان نیز فی الجمله گاهی به خاطر عواملی بر خلاف لوازم ایمان خود، عمل مىکنند. بالجمله این تخلف صورت نمیگیرد.

دین سنتى عملى بر اساس اعتقاد است که این اعتقاد با علم استدلالى و یا تجربى که به خودى خود مستلزم هیچ عملى نیست فرق دارد. چون اعتقاد، علم عملى است.

ایمان فقط علم نیست. یعنی صرفا با دانستن به فلاح نمیرسیم. به تعبیر آیت الله جوادی آملی ما دو نوع مجاری ادراکی و تحریکی داریم با یکی می فهمیم و با دیگری انگیزه و حرکت پیدا می کنیم.
آیات 1 الی 9 سوره مؤمنون هم ایمان را با شاخص های عملی معرفی می کند. شاید این نوع معرفی با آیات ابتدایی سوره انفال ،که آثار قلبی ایمان را بیان می کند، متفاوت به نظر می رسد. در سوره مؤمنون علامه طباطبایی این بحث را مطرح می کند که: اعتقاد علم عملی است. این تعبیر خیلی مهم است چون اتحاد علم و عمل را نشان می دهد. پیوند ایمان با 1.خشوع در نماز2. اعراض از لغو 3. حفظ فروج 4. انجام زکات 5. رعایت امانت و عهد 6.حفظ نمازها[1].

پس نباید ایمان را در عمل خلاصه کرد. در آیه 9سوره یونس ایمان از عمل مهم تر نشان داده می شود ولی در آیاتی دیگر می خوانیم: هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (اعراف١٤٧). در المیزان می خوانیم تنها نقش اعمال صالح در هدایت یارى ایمان است. ولی با سوره مؤمنون می فهمیم که عمل صالح جزو ایمان حقیقی است. ایمان وقتی به تفصیل و تحقق نهایی خود برسد در قالب اعمال ظهور می کند. پس انسان جز با اعمال جزا داده نمی شود. زمانی این دور بین ایمان و عمل درک می شود که وحدت علم و عمل و تعبیر علم عملی از علامه درک شود.

آیت الله جوادی می گوید: سنخِ ایمان اصلاً از سنخ علم نیست سنخ ایمان، اراده، اخلاص، محبّت، رضا، سَخط، غضب، جذب، دفع، اراده، کراهت، عداوت و سرانجام همه ی اینها تولّی و تبرّی اینها یک فهرست مفصّلی است که متولّی اینها عقلِ عملی است . (3.2.90). البته بعید است منظور از این جمله که ایمان از سنخ علم نیست این باشد که ایمان غیرعلمی است بلکه منظور این است که علم برای ایمان کافی نیست.

 

 بارها در قرآن آمده امنوا و عملوالصالحات.  بسیاری (از جمله خواجه نصیرالدین طوسی در تفسیر سوره والعصر) این تعبیر را حمل بر تفکیک نظر از عمل نموده اند. اما این یک تفسیر خطا در تاریخ فلسفه است. اولاً این تفسیر با آیات وروایاتی که خواندیم نمی سازد و نیز با این روایت که می گوید ایمان (وقتی به استقرار و تفصیل برسد) واجد عمل است: ایمان عبارتست از معرفت با قلب، اقرار به زبان و عمل با ارکان (حکمت 227 نهج البلاغه). در اصول کافی تفاوت اسلام وایمان در این است که ایمان باعمل است و اسلام بدون عمل! علت این تفکیک در قرآن این نیست که ایمان مقدمه صالحات است بلکه هر دو درهم مؤثرند: با ایمان بر صالحات راهنمایی می شوید وبا صالحات بر ایمان راهنمایی می شوید(خطبه 156).

ثانیاً منظور از عمل در اینجا عمل مطابق با ایمان نیست عمل با معیار صالح بودن سنجیده می شود و گفته نشده عملوا بما امنوا! در عبارت عملوالصالحات تأکید بر صالحات است. چنانچه که ( در خطبه 156 نهج البلاغه) می بینیم ایمان با صالحات ترکیب شده است نه عمل. فَبِالْإِیمَانِ یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ یُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِیمَانِ

ثالثاً در این آیه ایمان آمده نه علم و نگفته الذین یعلمون ویعملون! باید دانست که ایمان مرحله ای اعم از علم و عمل است. رابطه ایمان و عمل صالح، رابطه علم و عمل نیست بلکه رابطه اجمال و تفصیل است. مؤمن در یک مرحله اجمالا عالم و عامل است اما باید صداقت و استقرار ایمان خود را با عمل صالح اثبات کند.

تضاد آیات شفاعت و تجسم اعمال هم با این بحث حل می شود. با شفاعت اعمال اصلاح می شوند؛ همانطور که ایمان عمل را اصلاح می کند. پس تجسم اعمال پس از ظهور ایمان در قالب اعمال محقق می شوند.
 

در کتاب همه ما برادریم، نویسنده ، محمد اسفندیاری، معتقد است اخلاق مهمتر از عقیده است و عقیده پرستی برتر دانستن باور از عمل است (ص166) قاعده احباط و تکفیر هم نشان دهنده این است که ایمان پوشاننده اعمال سوء و کفر نابودکننده اعمال هستند. و بلکه ایمان ارتقا دهنده وضع و حال است:وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (محمد/2)

اما این نکته تا حدی که موجب غره نشدن مسلمان به کیش خود نشود صحیح است. چرا که ایمان اگر مستقر و حقیقی باشد موجب اصلاح حال و ارتقای عمل می شود. اما وقتی اسفندیاری با احادیث معرض روبرو می شود که ایمان را برتر از عمل می داند (الْإِیمَانُ لَا یَضُرُّ مَعَهُ‏ عَمَلٌ وَ کَذَلِکَ الْکُفْرُ لَا یَنْفَعُ مَعَهُ عَمَلٌ.  و نیز: ِ یَا أَیُّهَا النَّاسُ دِینَکُمْ دِینَکُمْ‏ فَإِنَّ السَّیِّئَةَ فِیهِ خَیْرٌ مِنَ الْحَسَنَةِ فِی غَیْرِهِ وَ السَّیِّئَةُ فِیهِ تُغْفَرُ وَ الْحَسَنَةُ فِی غَیْرِهِ لَا تُقْبَل‏(الکافی ، ج‏2، ص 466) می گوید: این احادیث باید با احادیث معارضشان جمع صحیح عرفی شوند و در غیر این صورت باید قائل شد که معنای ظاهرشان مراد نیست و باید تأویل شوند و در غیر این دو صورت چون مخالف کتاب و بسیاری از احادیث صحیح صریح متواتر است باید کنار گذاشته شوند(ص170)

اعتقاد به اولویت ایمان بر عمل چند نتیجه دارد:

اولا بنده بیشتر از تکیه بر عمل خود بر خدا توکل می کند

ثانیا راه اصلاح و ارتقای وضع و عمل انسان به صورت توحیدی تبیین و معرفی می شود

ثالثاً آثار صفاتی همچون نفاق در عمل انسان تبیین می شود

رابعاً جایگاه عمل و بی عملی هم به درستی تبیین می شود

علم وعمل، معرفت وعبادت، قول و فعل، فرمان وتبعیت ... دو معنی هستند که دراسلام (که همان تسلیم است) همسایه وبه تعبیری یکی شده اند. چگونه علم وعمل یکی می شوند؟ اتحاد علم و عمل یعنی علم باید نافع باشد. مقرون بودن علم و عمل و توافق ظاهر و باطن در روایات ما بسیار مورد توجه است. در کتاب کافی باب های «منْ عَمِلَ بِغَیْرِ عِلْم‏» و «استعمال علم» احادیث نابی وجود دارد. حقیقت در قلب کسی یافت می شود که گفتار با رفتارش و آشکار با پنهانش موافق باشد. در اسلام سیر مطالعاتی وجود ندارد! و اگر هست به این معنی است که هر که به آنچه علم دارد عمل کند خدا آنچه علم ندارد را به او نشان می دهد.

دلایل روایی اتحاد علم و عمل فراوانند. برخی روایات به ملازمت و همسایگی اشاره دارند و برخی دیگر اتحاد را تداعی می کنند.

  • لَا یَقْبَلُ‏ اللَّهُ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَةٍ وَ لَا مَعْرِفَةَ إِلَّا بِعَمَلٍ فَمَنْ عَرَفَ دَلَّتْهُ الْمَعْرِفَةُ عَلَى الْعَمَلِ وَ مَنْ لَمْ یَعْمَلْ فَلَا مَعْرِفَةَ لَهُ أَلَا إِنَّ الْإِیمَانَ بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ (کلینی، 1407،  ج‏1، ص: 44).خدا عملی را قبول نمی کند جز با معرفت و هیچ معرفتی نیست جز با عمل. هرکس معرفت پیدا کند معرفت او را به عمل دلالت می کند و هر کس عمل نکند معرفتی برای او نیست؛ بدانید که علم و عمل در ایمان در هم تنیده است به تعبیر روایت ایمان بعضی از آن از بعضی است. در اینجا روایات ضرورت عمل با علم و بصیرت یا اهمیت عمل به علم و مذمت عالم بی عمل مطرح نیست. بلکه هدف طرح مسئله ای بالاتر از این است. علم و عمل در حقیقت خود اتحاد دارند. یعنی عالم بی عمل از علمش کاسته شده و عامل بی علم عملش تضعیف می شود.
  • علم به عمل و عمل به علم زنده است. ما با علم عمل می کنیم اما از طرفی علم عمل را فریاد می زند اگر نیاید علم کوچ می کند (حکمت266 نهج البلاغه). الْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ (همان، ص45)
  • در اصول کافی، باب صفات علما آمده است که إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ قَالَ یَعْنِی بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یُصَدِّقْ‏ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَیْسَ بِعَالِم‏( همان، ج1، ص36). کسی که قولش فعلش را تصدیق نکند عالم نیست نه اینکه تنها او را او عالم بنامند ولی از نوع بی عمل آن.
  • قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النَّکْرَاءُ تِلْکَ الشَّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْل‏. (کلینی، 1407، ج‏1، ص: 10)عقل همان است که با آن رحمان پرستیده می شود  وبهشت کسب می شود (کافی، کتاب عقل). نه اینکه عقل مقدمه پرستش و کسب بهشت است.
  • در تعریف اولوالالباب آمده است که: الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18)کسانی که قول را گوش می دهند وتبعیت به احسن می کنند (زمر/17و18). این آیه بین گوش دادن وعمل کردن فاصله ای قرار نداده است. اینجا عمل کردن همان تبعیت کردن و به تعبیری اقرار کردن و ادا کردن آنچه را در گوش داریم است. اولوالالباب کسانی هستند که متذکر امّ الکتاب شده اند (آل عمران/7) و درمصدر امور جا گرفته اند: همان جا که علم وعمل در هم فانی شده اند. آنها را اگرچه خردمند و متفکرِ دانا (رعد/19) معنی می کنیم اما اینگونه هم تعریف شده اند: الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ. وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ. وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ... آنها که به عهد وفا می کنند و پیمان نمی شکنند. آنها که به آنچه گفته اند بپیوندید می پیوندند و از پروردگار خشیت دارند واز سوء حساب می ترسند. آنها که در طلب وجه پروردگار صبر می کنند و نماز به پا می دارند وپنهان و آشکار انفاق می کنند و بدی را با خوبی دفع می کنند (رعد/22-20). در قرآن اولی الباب وجود ندارد! یعنی در قرآن این واژه نیامده است. چون یک متفکر تنها نیست و حرفهای انتزاعی نمی زند. علم و عمل در اولوالالباب به هم می پیوندند و در آنها هیچ نمانده جز تسلیم.
  • بنده برای به پا خاستنش فکر نمی کند و برای خدا به پا می خیزد وسپس فکر می کند! أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا (سبا/46). یکی از دعواهای کلامی این است که «ایمان بیاوریم تا بفهمیم» یا «بفهمیم تا ایمان بیاوریم»؟ اما شاید بتوان گفت ایمانت را بفهم! عقل در اسلام تبیین کننده است. عاقل در امری که استعمال (عمل شدن!) می شود با تعقل خود را می یابد تا وظیفه اش را بشناسد. ایمان به اذن خداست و خدا بر کسانی که عقل ندارند پلیدی می گذارد( یونس/100). پس عقل یعنی فهمیدن چگونگی اذن خدا و تبیین تکلیف. او درگیر قیام و وظیفه اش است و در خلاء فکر نمی کند. مگر نه اینکه عقل را حفظ تجارب تعریف کرده اند (نامه 31)؟
  • قرآن ظاهر و باطن دارد. ولی بطن قران با تعمق به دست نمی آید بلکه بطن قران عبارتست از کسانی که عمل می کنند: ظهر القرآن الذین نزل فیهم، و بطنه الذین عملوا بمثل أعمالهم‏( البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 46).

اتحاد علم وعمل به این معنی نیست که عالم بی عمل وجودندارد پس نباید گفت به  علمتان عمل کنید بلکه به این معنی است که است که علم مقدمه عمل نیست! بلکه علم در عمل و با عمل است. اگر هم در روایتی آمده که به علمتان عمل کنید منظور این است که علم (حقیقی) را ازاهلش بطلبید و به هرچیزی عمل نکنید.

ما دو دسته آدم کارگر ودانشمند نداریم وهر کسی به سهم خود درکار ودانشش سهیم است. مردمانی که برای عملی کردن علمشان فکر می کنند ونقشه می کشند[2]، وجود دو پاره دارند. به تعبیری هر که علمش از عملش جداست و (به قول قرآن از اولوالالباب نیست)، شناخت زندگی اش شناخت افکارش نیست. خواندن بی واسطه زندگی نامه مردم و حتی بسیاری از اهالی علم ودانش می تواند حجاب فهمیدن افکار هم بشود! بسیاری از زندگینامه های خصوصی و عمومی را باید متشابهاتی دانست که به جای تحقیق و پژوهش بهتر است ستر شوند.

در فلسفه و عرفان نظری می گویند علمی که معلوم آن بی واسطه نزد عالم است علمی حضوری است. مثل ترس ها ، غم ها، شادی ها و نیز گفت و گو های همدلانه. هرگونه علم با واسطه علمی حصولی است مثل علم کتابها (و سایتها و وبلاگها!). من می گویم: علم حضوری یا علم شهودی یعنی علمی که با عمل یگانه شده است. علم حضوری علمی است که عمل نمی خواهد چون به محض دریافت آن سلوک انجام شده است. علمی که برای مفید بودن باید عمل شود علمی حصولی است. تقسیم بندی نظری/عملی به اندازه تقسیم بندی حصولی/حضوری اصالت ندارد[3].

البته در تاریخ بوده اند کسانی که به بدیهیات فلسفی بی اعتنا بمانند. فردوسی فیلسوف نبود متفکر بود. او به جای داستان سرایی صرف اخلاقی (عملی) و روایتهای فیلسوفانه (نظری) به حماسه، پهلوانی و شاهان (مردان فرهمند) که به عقیده او جمع بین دانایی و توانایی هستند پرداخت. او معتقد بود با کسب دانایی دل جوان می شود یعنی دانایی بدون مقدمه به توانایی تبدیل می شود. او در شاهنامه اش گفته: توانا بود هرکه دانا بود/ زدانش دل پیر برنا بود. این شعر هزار ساله امروز قابل فهم نیست چون جامعه امروز توانایی را عین دانایی نمی داند بلکه دانایی را مقدمه توانایی فرض کرده و علوم را به نظری و عملی تقسیم می کند. اما حکیم فردوسی نظری خلاف عادت دارد و نیز سعدی بزرگ که در بیتی عجیب می گوید: جز به خردمند مفرما عمل /گرچه عمل کار خردمند نیست(!). شاید این بیت به این معنی است که خرد و عمل با هم یگانه هستند نه اینکه وظیفه خردمند عاملیت و کارگری باشد[4].

در تفسیر آیه «جن وانس را جز برای عبادت نیافریدیم» آمده که یعنی «جز برای معرفت نیافریدیم» (المیزان، ذیل آیه 56 ذاریات). این دو جمله نمی گویند که معرفت مقدمه یا شرط عبادت است بلکه می گویند که معرفت همان عبادت است! اگر عبادت را هم عمل بدانیم این تفسیر هم نشان از اتحاد علم و عمل دارد.

امام خمینی (ره) هم به تفکیک رایج نظر و عمل انتقاد کرده است: « گفته اند برای انسان یک عقل نظری است که آن ادراک است و یک عقل عملی که کارهای معقوله را عملی می کند ولی ما می گوییم در هر دو عمل لازم است و عقل نظری به عقل عملی بر می گردد چنانچه که عقل عملی به عقل نظری بر می گردد. آنچه در قرآن از آن به ایمان تعبیر شده است غیر علم است. علم به مبدأ و معاد و غیر آنها، ایمان نیست وگرنه ایمان شیطان می بایست بهتر باشد.  (تقریرات فلسفی، ج3، ص241).

البته عمل را نباید لزوما افعال خارجی معنا کرد. در آیه َ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون (عنکبوت/58و59) صابرین و متوکلین به عنوان عاملین نیکو معرفی می شوند. اگر صبر و توکل خیلی جزو افعال  خارجی محسوب نمی شوند بلکه حالات نفسانی هستند. اینجاست که ناگزیر باید عمل را وسیع تعریف کنیم و شاید بتوانیم بگوییم هر نوع تمرکز و استقامت بر علم و ایمان عمل است چه ظهور خارجی داشته باشد و چه اینکه در نفوس باقی بماند.

لازمه این تعریف از عمل این است که علم را علم حقیقی و غیرانتزاعی بدانیم که در صدور اهل علم مستقر است نه در زبان مردمان یا نوشته های ظاهری. قران هم حقیقتی ورای کتاب و خط دارد. وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ، بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ ﴿عنکبون48و۴۹﴾.

اتحاد علم و عمل به این معنی نیست که مؤمن گناه نمی کند بلکه اولاً ایمان درجات دارد و مؤمن کامل است که عمل او مطابق علم اوست اما دیگر مؤمنین در یک حدی از مرتبه ایمان خود، علم و عمل را آمیخته کرده اند اما در گاهی بین علم و عمل آنها جدایی رخ می دهد و گناه می کنند که به واسطه همان علم حداقلی بازهم توبه می کنند. ثانیاً گناه دو نوع است کبیره و صغیره. گناه کبیره عملی است که با علم متحد است و بخشیده نمی شود مگر اینکه توبه شود اما عمل صغیره در اثر لغو و سهو رخ داده و به واسطه ایمان (علم و عمل) بخشیده می شود.

نتیجه اتحاد علم و عمل این است که : 1. عمل موجب افزایش علم و وسعت قلب و تعمیق معرفت می شود: إِذَا سَمِعْتُمُ الْعِلْمَ فَاسْتَعْمِلُوهُ وَ لْتَتَّسِعْ قُلُوبُکُم‏ (ج‏1، ص: 46) 2. بی عملی موجب کاهش حافظه و تضعیف علم می شود. 3. اتحاد علم و عمل فاصله و نگرانی کاربردی کردن دانش را از بین می برد. چون عمل به صرافت طبع محقق می شود. 4. اتحاد علم و عمل، آفات علما از قبیل بی عملی و سستی، نفاق، دنیاطلبی و تکبر را کاهش می دهد. 5. از علوم انتزاعی و اعمال دنیوی فاصله می گیریم.

 

در پایان نکته مهم این  است که اتحاد علم و عمل موجب تقویت نگرش و گرایش توحیدی می شود. چون کسی که علم را وابسته به عمل بداند می فهمد که از نزد خود به دست نیاورده است بلکه با عمل کردن مستعد و مهیای عطای الهی می شود و کسی که عمل را وابسته به عمل بداند می فهمد که عمل ملک و متعلق انسان نیست بلکه بدون علم و بینش عمل بی اثر است.

 

 

 

 

[1]  در سوره معارج این صفات با تفاوتی در برخی ویژگی ها آمده است ولی مشترکاتی هست از جمله اینکه هر دو دسته ویژگی ها با نماز شروع شده و خاتمه می یابد و زکات با عبارت ادای حق معلوم مشابهت دارد و حفظ فروج و رعایت امانات و عهدها هم مشترک است ولی تصدیق یوم الدین و ترس از عذاب و قیام به شهادات به آن اضافه شده و به جای خشوع در نماز، دوام نماز آمده است.

 

[2]  تعابیری مثل اتاق فکر و ایده پردازی در اثر جدایی علم و عمل شکل گرفته اند.

[3]  فیلسوفان مسلمان به دلیل مجهز نبودن به غرب شناسی تقابلی بین این دو تقسیم بندی ندیده اند. سیر جدایی نظر از عمل از فلسفه یونانی (که تقسیم بندی نظری و عملی را به علوم نسبت داد) شروع شد و در غرب مدرن به اوج رسید (در این باره به کتاب تمدن و تفکر غربی نوشته دکتر داوری اردکانی رجوع کنید): سقراط می گفت علم به فضیلت عین فضیلت مندی است و افلاطون با پیروی از او شناخت را با شدن همراه می کرد. اما ارسطو به سقراط انتقاد کرد که شناختن فضیلت کسی را صاحب فضیلت نمی کند. پس ارسطو شروع می کند به پاسخ به این سؤال : چگونه فضیلت را کسب کنیم؟ این سؤال آغاز رسمی جدایی نظر (تئوری) از عمل (پراکسیس) است. این خشت اول بعدها در غرب مدرن تکمیل شد: کانت گفت علم از اخلاق (عمل) جداست و هیوم گفت: از «هست» «باید» نتیجه گرفته نمی شود. سیر جدایی نظر از عمل با فهم جدید از علم و از عمل اتفاق افتاد. اگر علم را حضوری تلقی کنیم و عمل را صرفاً واقعه ای تکنولوژیک و مکانیکی ندانیم به وحدت علم و عمل نزدیک خواهیم شد.

[4] می دانم این نقد در فضای فلسفی حوزه ها و دانشگاهها و کتابها قابل درک نیست. اما با آزادی از بند مشهورات 2500 ساله عالَم جدیدی ظهور خواهد کرد.

  • ۰۰/۰۵/۰۵
  • رضا کریمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی